|
به گزارش آوای نشاط، موضوع دخالت کردن یا دخالت نکردن یزید در شهادت امام حسین(ع) و پدیدآوردن واﻗﻌﮥ کربلا از همان آغاز، محل اختلاف بود. تبرئه جستن یزید از قتل امام(ع) به این اختلاف دامن زد و در طول زمان، بر شدت آن افزوده شد. شماری از علمای سنی ضمن تأیید نقش داشتن یزید در واﻗﻌﮥ کربلا، او را به علت های متعدد مستوجب لعن و حتی تکفیر دانسته اند؛ اما گروهی دیگر در دفاع از عقیدﮤ مشروعیت خلفا، او را از این اتهام مبرّا کرده اند و ابن زیاد را عامل این واقعه دانسته اند. این پژوهش در پی آن است تا مسئولیت یزید را در پدیدآمدن واﻗﻌﮥ کربلا واکاوی کند. به همین منظور، نخست علت های کسانی را بررسی می کند که قائل به تبرئه یزید هستند و سپس علت های خود را مبنی بر نقش داشتن مستقیم یزید در شهادت امام حسین(ع) و رخ دادن فاﺟﻌﮥ کربلا مطرح خواهد کرد.
مقدمه
ترس یزید و طرفداران دستگاه خلافت از نتایج فاﺟﻌﮥ کربلا، موجب شد که از همان آغاز، هریک درصدد انکار نقش خود در واﻗﻌﮥ کربلا برآیند. شخص یزید در رﺃس تبرئه کنندگان قرار داشت که کوشید گناه این کار را بر گردن عامل خود در عراق، یعنی عبیدالله بن زیاد، افکند.
این موضوع به مرور دستاویز عده ای از طرفداران دستگاه خلافت، با انگیزه های مختلف، شد تا به شیوه های مختلف، با مبهم کردن مسئله، پای یزید را در جایگاه خلیفه مسلمانان و فرزند معاویه از این ماجرا کنار بکشند. این تبرئه نگاران برای رسیدن به مقصود خود به علت ها و توجیه هایی مستمسک شده اند. این پژوهش در پی آن است که در خلال بررسی ساﺑﻘﮥ تبرئه نگاری یزید در بین اهل سنت و تأمل در علت های ایشان، ﻣﺴﺌﻠﮥ خود یعنی علت های نقش داشتن مستقیم یزید در واﻗﻌﮥ کربلا و قتل امام حسین(ع) را اثبات کند.
پیشینه
دربارﮤ نقش یزید در واﻗﻌﮥ کربلا، میان شیعیان به طور معمول فرض بر این بوده است که این مسئله امری بدیهی است و به اثبات نیازی ندارد. دربارﮤ نگاه اهل سنت به قیام امام حسین(ع)، کتاب مستقلی باعنوان انقلاب کربلا از دیدگاه اهل سنت وجود دارد1 که در قسمتی از آن، مؤلف از دیدگاه اهل سنت دربارﮤ مسئولیت یزید در این واقعه سخن گفته است که البته بررسی کاملی صورت نگرفته است. همین مؤلف مقاله ای باعنوان «مشروعیت یزید از دیدگاه اهل سنت» دارد2 که تاحدودی چکیده ای از کتاب مذکور است.
مقاﻟﮥ دیگری باعنوان «احیاءالعلوم و تطهیر یزید» وجود دارد3 که در آن، مؤلف ضمن بررسی دیدگاه غزالی درصدد برآمده است تا نظریه های معارض وی را از زبان علمای اهل سنت پیدا کند. درآن سو، یکی از مؤلفان سَلَفی در کتابی باعنوان مواقف المعارضه فی عهد یزیدبن معاویه4 کوشیده است با گردآوری نظریه های علمای موافق یزید، او را از این اتهام مبرّا کند. ازجمله افرادی که وی نام می برد: ابن تیمیه (الوصیه الکبری، 45)، ابن طولون (القیدالشرید، ق13أ)، یوسف العش (الدوله الامویه، 69) و الطیب النجار (الدوله الامویه، 103) هستند (الشیبانی، 1429ق: 380و381)..
ازسوی دیگر، عده ای از نویسندگان عرب معاصر به جای خطاگیری از یزید، تلاش کرده اند با نامشروع نشان دادن عمل امام در قالب شورشی علیه خلیفه، عمل یزید را مشروع نشان دهند.
به باور اینان، چون مردم با یزید بیعت کرده بودند وی ﺧﻠﻴﻔﮥ مشروع و پذیرفته شدﮤ همگان بود و حسین بن علی(ع) نباید علیه او قیام می کرد. ازجمله این افراد که باید به آنها کرد: محمدالخصرمی در کتاب تاریخ الامم الاسلامیه، محمدعزت دروزه در تاریخ الامم العربی و ابراهیم علی الشعوط در کتاب اباطیل یجب ان تمحی من التاریخ هستند (ناصری، 1382ش: 252و253).
نویسندگان شیعی برای اثبات مسئولیت یزید در واﻗﻌﮥ کربلا، تاکنون بیشتر به سراغ آراء علمای سنی رفته اند و کوشیده اند ازطریق علت آوردن از دشمن به موافقان یزید پاسخ گویند. شیوﮤ ناکارآمدی که به طور معمول، در مناظرات و مجادلات کلامی شیوﮤ غالب است؛ برای نمونه اصغری نژاد در مقاﻟﮥ خود، نظریه های شماری از این افراد را گرد آورده است: ﻣﺄمون در بخشی از نامه ای که آن را برای رسواسازی بنی امیه نوشت (اصغری نژاد، 1390: 279و280 به نقل از طبری، 8/188؛ محمدبن حبیب بغدادی در کتاب المحبّر، 490؛ ابواسحاق اسفراینی درنورالعین فی مشهدالحسین، 21؛ ابن ابی الحدید، 14/279و280؛ شبلنجی در نورالابصار، 129و130).
ناصری نیز در کتاب خود، فهرست بلندبالایی از این افراد به دست داده است: (ناصری، 1385: 305تا319؛ به نقل از جاحظ در رساﻟﮥ بنی امیه، 1تا3؛ طبرانی در مقتل الحسین بن ابی طالب، 36؛ سیوطی در تاریخ الخلفاء، 1/183،185؛ ابن جوزی در الردعلی المتعصب العنید، 68و69؛ شمس الدین ذهبی در شذرات الذهب، 1/10 و...).
تبرﺋﮥ یزید در بین اهل سنت
پس از شهادت امام حسین(ع)، یزید نخستین کسی بود که موضوع تبرﺋﮥ خود را از این کار مطرح کرد. او پس از ملاقات با اسرا و دیدن وضعیت آنها، در مجلس شامِ از کردﮤ خود ابراز پشیمانی کرد. او این پشیمانی را با گریستن بر امام حسین(ع) (سبط بن جوزی، 1418: 234)، اظهار ملاطفت با امام سجاد(ع) (دینوری، 1368: 261؛ طبرسی، 1417: 1/475)، دادن اجازﮤ سوگواری برای امام(ع) به خانوادﮤ خود (بلاذری، 1998: 222؛ طبری، بی تا: 5/464؛ ابن کثیر، 1413: 8/112)، لعن ابن زیاد و افکندن مسئولیت این کار بر دوش او و متهم کردن او به تعجیل در کار امام حسین(ع) (بلاذری، 1998: 222، 233؛ دینوری، 1368: 261؛ ابن قتیبه، بی تا: 2/7؛ طبری، بی تا: 5/461، 465؛ مسکویه، 1379: 2/74و75؛ شیخ مفید، 1399: 237، 246) و رسیدگی به وضعیت اسرا (دینوری، 1368: 261؛ بلاذری، 1998: 199؛ طبری، بی تا: 5/464) نشان داد. در این خصوص باید به چند نکته توجه کرد:
نخست آنکه پشیمانی وی اولیه نبود؛ به این معنا که وی با دیدن سر بریدﮤ امام و وضعیت اسرا، نخست ابراز شادمانی و رجزخوانی کرد (خوارزمی، 1948: 2/58و59؛ سبط بن جوزی، 1418: 235؛ ابن کثیر، 1413: 8/211) و سپس که با اعتراض های حضرت زینب(س)، امام سجاد(ع)، خانوادﮤ خود و شماری از حاضران در مجلس روبه رو شد، ابراز پشیمانی کرد (طبری، بی تا: 5/461و462؛ شیخ مفید، 1399: 246؛ ابن اعثم، 1406: 3/152تا154).
نکته دوم توجه به این مطلب است که پشیمانی از واقعه ای همواره به معنای انکار نقش و رد مسئولیت در آن نیست و این موضوع آنچنان که عدﮤ بسیاری از موافقان یزید بدان تمسک جسته اند، نباید علت بی گناهی وی تلقی شود؛ بلکه برعکس ابراز پشیمانی از واقعه ای به منزﻟﮥ پذیرش مسئولیت خود در آن واقعه است..
سوم فرض ما براین است که حتی همین ابراز پشیمانی ثانویه نیز با صداقت همراه نبوده است؛ چراکه وی پس از این ماجرا، برای مجازات قاتلان امام حسین(ع) و در رﺃس آنها ابن زیاد، اقدام عملی انجام نداد؛ بلکه آنها را تشویق هم کرد و همراه ابن زیاد روزهای متمادی به باده گساری و شعرسرایی مشغول بود (مسعودی، 1970: 5/156و157؛ سبط بن جوزی، 1418: 260).
البته اینکه چرا ابن زیاد برخلاف یزید خود را از قتل امام حسین(ع) مبرا نکرد، شاید به این موضوع بازگردد که به هرحال یک نفر باید مسئولیت این ماجرا را برعهده می گرفت و درصورت انکار ابن زیاد، تمام نگاه ها متوجه یزید و عمل او می شد و دیگر جایی برای تبرئه او باقی نمی ماند. شاید باتوجه به کم اهمیت جلوه کردن این موضوع نزد ابن زیاد یا برای کشیدن جور مسئولیت یزید دراین باره، ابن زیاد به طور عمد سکوت اختیار کرد.
چهارم توجه به انگیزﮤ یزید از این اظهار پشیمانی اهمیت دارد. به نظر می رسد وی هنگامی که به مقصود خود، از نظر او دفع ﻓﺘﻨﮥ امام، رسید درصدد برآمد که تاحد ممکن از عواقب سوء آن بکاهد؛ چراکه تردید نداشت کشتن نوﮤ پیغمبر(ص) آن هم به این صورت را عراقیان که دل در گرو محبت آل علی(ع) داشتند، بی پاسخ نخواهد گذاشت؛ چنان که اگر اجل به او مهلت می داد، بروز قیام های متعدد و خونینی را شاهد بود که برخی از آنها، مانند نهضت توابین و قیام مختار، دست کم در ظاهر در لباس خونخواهی امام حسین(ع) آشکار شد.
به نظر می رسد که در بین شماری از علمای اهل سنت، تبرﺋﮥ یزید به عواملی چند بازمی گردد که ازجمله آنها اعتقاد به عدالت صحابه است.5براساس این دیدگاه چون یزید فرزند معاویه، از صحابه پیغمبر(ص)، است باید حرمتش تاحد امکان حفظ شود. عامل مهم تر، اندﻳﺸﮥ مشروعیت خلفا در میان اهل سنت است که از باب اطاعت از اولی الامر، مشروعیت خلفا و سلاطین تضمین می شود؛ ازاین رو، تعدادی از علمای سنی برای حفظ این اندیشه از گزند انتقادها و حفظ جایگاه خلافت در دورﮤ یزید، دست به دامن توجیه هایی شدند.
به طور معمول، نویسندگان ساﺑﻘﮥ تبرئه نگاری یزید را به غزالی و کتاب معروف او، احیاءعلوم الدین، بازمی گردانند که در آن از لعن یزید خودداری کرده است و در نقش داشتن او در فاﺟﻌﮥ کربلا تردید کرده است. بااین حال، به نظر می رسد که ساﺑﻘﮥ این اندیشه به مدت ها پیش از غزالی بازمی گردد و ریشه های آن را دست کم باید نزد شماری از اهل حدیث یافت.6
ابن قتیبه (درگذشت276ق/889م) در گزارشی ارزشمند دربارﮤ دشمنی اهل حدیث با خاندان پیامبر(ص) در سدﮤ سوم قمری، به موضوع متهم کردن امام حسین(ع) به شورش علیه ﺧﻠﻴﻔﮥ مشروع اشاره کرده است: «آنان... حسین بن علی(ع) را خارجی می دانند که وحدت مسلمین را درهم شکسته و خونش مباح است؛ زیرا از پیامبر(ص) نقل شده که هرکس از امت من خروج کند و مردم با یکدیگر متحد بودند، پس هر کجا او را یافتید بکشید» (ابن قتیبه، 1412ق: 54).
از نگاه اهل سنت، هرکس علیه ﺧﻠﻴﻔﮥ مشروع شورش کند، مصداق اهل بغی است؛ درحالی که از نگاه شیعه، هرکس علیه یکی از دوازده امام بشورد مصداق اهل بغی است (Kohlberg, 1976: 69). درواقع به باور آنها، اقدام یزید به طور کامل درست بود و به توجیه نیازی نداشت و در این واقعه، فرد متهم امام حسین(ع) بود.
هم زمان با ابن قتیبه، جاحظ (درگذشت255ق/868م) در رساله ای باعنوان «رساله فی النابته الی ابی الولیدمحمدبن احمدبن داود» از عقاید این جماعت پرده برداشته است. این رساله پاسخ به عقاید گروهی است که سرسختانه مدافع یزید بودند و او را از اعمال شنیعی که به او منسوب بود، مبرّا می کردند. جاحظ از این افراد باعنوان نابته یاد کرده است. در این مسئله محل تریدید است که آیا این نام، عنوان فرقه ای خاص در تاریخ بوده است یا فقط نام گذاری ازسوی جاحظ بوده است. جعفریان احتمال داده است که شاید آنها همان سفیانیه باشند که عثمانی های افراطی بودند و همان فرقه ای که شیعیان باعنوان ناصبی ها از آنان یاد می کنند (جعفریان، 1379: 148).
ﻛﻠﻤﮥ نابته به معنای تازه به دوران رسیده است، از ریشه نَبَتَ به معنای روییدن. باتوجه به گزارش ابن قتیبه از اهل حدیث، درمی یابیم که اینان گروهی از اهل حدیث بودند که به علی(ع) و آل او بغض و عناد می ورزیدند و از طرفداران سرسخت خاندان اموی بودند. به گزارش جاحظ، آنان می پندارند که قتل امام حسین(ع) و واﻗﻌﮥ حرّه و سنگ باران مکه سبب کفر یزید نمی شود (جاحظ، 1384ق: 2/12). سبّ و لعن والیان ستمکار، فتنه و بدعت است؛ اگرچه هر کاری انجام دهند (جاحظ، 1384ق: 2/ 14).
اهل حدیث اجماع دارند که قاتل مؤمن، ملعون است؛ ولی اگر همین شخص، سلطان جائر یا امیر گنهکار باشد، سبّ و خلع و نفی و عیب کردنش را روا نمی دانند؛ هرچندکه صلحا را بترساند، فقها را بکشد، فقیر را گرسنه نگه دارد، شراب بنوشد و حدود را تعطیل کند (جاحظ، 1384ق: 2/15)..
البته باید توجه کرد که چنین اظهارنظرهایی ازسوی محدثان و سایر علمای سنی، تنها از اندیشه های دینی آنها نشئت نگرفته است و سنی بودن حکومت ها و ارتباط عمیق و گستردﮤ این گروه از علما با حکومت های وقت، ضرورت ابراز چنین اظهارنظرهایی را فراهم می کرد. بنابراین باید گفت این گونه اظهارنظرها معلول علت های سیاسی بوده است و با خلافت و حکومت مرتبط بوده است. باید توجه کرد که از دید مردم آن روزگار، به ویژه علویان، امویان غاصب خلافت و فاقد هرگونه مشروعیتی برای خلافت بودند؛ چراکه آنها از خاندان پیامبر(ص) نبودند.
در منابع دورﮤ عباسی هم، از آنها نه در جایگاه خلفای پیغمبر بلکه در حکم ملوک یاد می شد؛ ضمن آنکه از دید اکثر مردم، آنها فاقد دینداری و غیرمعتقد به باورهای اسلامی شناخته می شدند؛ بنابراین حسب و نسب عصر جاهلی را برای به دست گیری رهبری و حکومت نداشتند.
در چنین اوضاعی، امویان هم با هرگونه شورش و حتی اعتراض، با قساوت و خشونت بسیار رفتار می کردند؛ برای نمونه باید به اعدام حجربن عدی و گروهی از یارانش به علت اعتراض به والی کوفه در دورﮤ معاویه و به دست او، شهادت امام حسین(ع) و یارانش در کربلا و کشتار مردم مدینه و تعدی و تجاوز به اموال و نوامیس آنان در جریان واﻗﻌﮥ حرّه در دورﮤ یزید (Fred M. Donner, 2010:187-188) اشاره کرد. ازاین رو، عالمان وابسته به حکومت های سنی، از مشروعیت آنان در لباس توجیه اعمال و رفتار حاکمان دفاع می کردند.
ابوبکر ابن العربی (درگذشت543ق/1148م)، قاضی و محدّث مالکی که به یزیددوستی شهرت دارد، از این حیث تاحدودی یک استثناست. وی در کتاب خود، العواصم من القواصم، با استناد به مطلبی از کتاب الزهد احمدبن حنبل، یزید را در زمرﮤ زهّاد عالم قرار داده است (ابن العربی، 1419: 233)! ازسوی دیگر، وی با مقدمه چینی های متعدد درصدد محکوم کردن قیام حسین بن علی(ع) و تبرئه یزید است. او در نهایت به این نتیجه می رسد که قیام حسین بن علی(ع) خطایی در محاسبه بود و ازبین رفتن وحدت جامعه اسلامی را باعث شد. وی برای رسیدن به این مقصود، ضمن ابراز همدردی با امام حسین(ع)، احادیثی را در منع شکستن وحدت اسلامی نقل می کند؛ ازجمله اینکه پیامبر(ص) فرمود: «به زودی اتفاقاتی خواهد افتاد، پس هرکس خواست در بین امت تفرقه افکند، درحالی که امت همگی با هم اتفاق دارند، او را با شمشیر بزنند، هرگونه که می خواهد باشد». وی سپس نتیجه می گیرد که حتی اگر شریف ترین کس، حسین بن علی(ع)، نیز چنین کند باز مشمول این حدیث خواهد شد؛ به ویژه که بزرگان اصحاب، همچون ابن عباس و عبدالله بن عمر، او را از این کار برحذر کردند (ابن العربی ، 1419: 232).
به عقیدﮤ ابن عربی اگر قیام وجهی داشت، ابن عباس به انجام آن اولی بود (ابن العربی، 1419: 233). در ادامه، او در مقام دفاع از یزید برمی آید و با ادعای اینکه او از صحابه بوده است7 و امتیازات صحابه را نیز برای او قائل است، از متهم شدن او به شرب خمر و سایر فسق و فجور به شدت انتقاد می کند و آنها را از اکاذیب مورخان می داند (ابن العربی، 1419: 233).
عبدالمغیث حنبلی فرد دیگری بود که حدود نیم قرن بعد، بار دیگر این ادعاها را مطرح کرد و بستر را برای واکنش علمای اهل سنت فراهم کرد. او کتابی در فضائل یزید ﺗﺄلیف کرد. عبدالمغیث بن زهیربن علوی الحربی البغدادی از علمای نه چندان مطرح حنبلی بود که ابن جوزی و ذهبی بر کمی دانش و اشتباه های حدیثی او انگشت نهاده اند (ابن جوزی، 1426: 34تا39؛ ذهبی، 1405: 12/159). وی در حدود سال 500ق/1106م زاده شد و در سال 583ق/1183م در حربیه (بغداد) درگذشت (ابن جوزی، 1426: 34تا39).
از کتاب او خبری نیست. شاید به علت محتوای آن که با استقبال جاﻣﻌﮥ سنی روبه رو نشد؛ ولی ابن جوزی حنبلی مذهب با ﺗﺄلیف کتاب الرّدّ علی المتعصّب العنیدالمانع من ذمّالیزید بدان پاسخ داد؛ هرچند به جای نقل سخنان عبدالمغیث و سپس پاسخ بدان ها، حوادث دورﮤ خلافت یزید را بررسی کرد تا این گونه نامشروع بودن اعمال او را معلوم کند.
از کتاب فضائل یزید نسخه ای در دست نیست؛ اما قضاوت دانشمندان اهل سنت دربارﮤ آن منفی است. به ﮔﻔﺘﮥ ابن اثیر، مطالبی عجیب در آن وجود دارد (ابن اثیر، 1415: 10/165). ابن کثیر هم در خلال ﺗﺄیید سخن ابن اثیر، پاسخ ابن جوزی را به آن پذیرفته است (ابن کثیر، 1413: 12/ 401). ذهبی هم معتقد است برای او بهتر بود هرگز چنین کتابی نمی نوشت (ذهبی، 1405: 12/160)...
ازجمله علت هایی که این افراد و گروه ها برای تبرئه یزید ذکر می کنند: اظهار ناراحتی یزید از عمل ابن زیاد به هنگام مشاهدﮤ وضعیت اسرا در کاخ خود و پس از مجادله اش با ام کلثوم یا حضرت زینب(س) (طبری، بی تا: 5/461و462؛ شیخ مفید، 1399: 246؛ ابن اعثم، 1406: 3/152تا154)؛ غیرمشروع بودن عمل امام در خروج بر ﺧﻠﻴﻔﮥ قانونی و در کانون اجماع مسلمانان؛ ثابت نشدن نقش یزید در شهادت امام (غزالی، بی تا: 3/125)؛ گناهکاربودن ابن زیاد (ابن صلاح، 1406: 216)؛ دروغ بودن بی حرمتی های یزید به امام حسین(ع) (ابن تیمیه، 1406: 8/141و142؛ ابن حجر هیتمی، 1417: 193).
برخی از گزارش های مربوط به یزید که دستاویزی برای تبرﺋﮥ یزید است، در منابع شیعی آمده است. شاید علت این امر آن باشد که نویسندگان شیعی هرگز گمان نمی کردند که این گزارش ها بعدها دستاویزی برای تبرﺋﮥ یزید شود. آنها در جایگاه مورخ، خود را موظف می دانستند تمام اخباری را که صحیح تشخیص می دادند، ذکر کنند؛ بی آنکه در بند استفاده یا سوءاستفاده از این اخبار باشند.
در دورﮤ اخیر که اندیشه های سلفی در حال اوج گیری است، موج دفاع از یزید و ابراز ارادت به او نیز در حال فزونی است.8 درمجموع، باید گفت این جریان بیشتر در بین اهل حدیث طرفدار داشته است و همین اندیشه ها بعدها و در دورﮤ اخیر، آبشخور آراء سَلَفی و وهّابی شده است.
مراجع:
الف. کتاب
. ابناثیرالجزری، ابوالحسنعلیبنابیالکرم، (1415)، الکامل فی التاریخ، تحقیق عبدالله قاضی، بیروت: دارالکتب العلمیّه.
. ابن اعثم کوفی، ابومحمداحمد، (1406)، الفتوح، بیروت: دارالکتب العلمیه.
. ابن تیمیه، تقی الدین ابوالعباس احمد، (1406)، منهاج السنّه النبویّه فی نقض کلام الشیعه القدریّه، ریاض: جامعهالامام محمدبن سعودالاسلامیّه.
. ابن جوزی، جمال الدین ابوالفرج عبدالرحمان بن علی، (1426)، الردّ علی المتعصب العنید المانع من ذمّ الیزید، بیروت: دارالکتب العلمیه.
. ابن حجر عسقلانی، احمدبن علی، (1328ق)، الاصابه فی تمییزالصحابه، بیروت: دار صادر.
. ابن حجر هیتمی، احمدبن محمد، (1417)، الصواعق المحرقه علی اهل الرفض والضلاله والزندقه، لبنان: الرساله.
. ابن شهرآشوب، ابوجعفررشیدالدین محمدبن علی، (بی تا)، مناقب آل ابی طالب، تحقیق سیدهاشم رسولی محلاتی، قم: مکتبه الطباطبائی و الصحفی.
. ابن صلاح، (1406)، فتاوی و مسائل ابن صلاح، بیروت: دارالمعرفه.
. ابن العربی، ابوبکرمحمدبن عبدالله، (1419)، العواصم من القواصم فی تحقیق مواقف الصحابه بعد وفاهالنبی صلّیالله علیه وسلّم، ریاض: وزاره الشوون الاسلامیه والاوقاف.
. ابن عساکر، ابوالقاسم علی بن حسن، (1415)، تاریخ مدینه دمشق، بیروت: دارالفکر.
. ابن قتیبه دینوری، (1368): ابومحمدعبدالله بن مسلم، (بی تا)، الامامه و السیاسه، تحقیق طه محمد الزینی، قاهره: موسسه الحلبی و شرکاء للنشر و التوزیع.
. ------ ، (1412)، الاختلاف فی اللفظ و الردّ علی الجهمیه والمشبهه، بی جا: دارالرایه.
. ابن کثیر دمشقی، ابی الفداءاسماعیل، (1413)، البدایه و النهایه، بیروت: دار احیاءالتراث العربی، موسسه التاریخ العربی..
. ابن نما الحلی، (1406)، مثیرالاحزان، قم: الامام المهدی.
. اصفهانی، ابوالفرج علی بن حسین، (بی تا)، مقاتل الطالبیّین، تحقیق سیداحمد صقر، بیروت: دارالمعرفه.
. بلاذری، احمدبن یحیی، (1998م)، انساب الاشراف، تحقیق محمودالفردوس العظم، دمشق: دارالیقظه العربیه.
. جاحظ، ابوعثمانعمروبن بحر، (1384ق)، الرسائل، تحقیق عبدالسلام محمد هارون، قاهره: مکتبه الخانجی.
. خلیفه بن خیاط العصفری، (1968)، تاریخ خلیفهبن خیاط، تحقیق سهیل زکّار، دمشق: منشورات وزاره الثقافه والسیاحه والارشادالقومی.
. خوارزمی، ابوالمویدموفق بن احمد، (1948)، مقتل الحسین، تحقیق شیخ محمد سماوی، نجف: مطبعهالزهراء.
. دینوری، ابوحنیفه احمدبن داوود، (1368)، الاخبارالطوال، قم: منشورات الرضی.
. ذهبی، شمس الدین ابوعبدالله محمدبن احمد، (1405)، سیر اعلام النبلاء، بی جا: الرساله.
. سبط بن جوزی، (1418)، تذکرهالخواص، قم: الشریف الرضی.
. سیدبن طاووس، (بی تا)، اللهوف علی قتلی الطفوف، ترجمه سیداحمد فهری زنجانی، تهران: بوذرجمهری.
. سیوطی، جلال الدین عبدالرحمان بن ابوبکر، (1378ق)، تاریخ الخلفاء، تحقیق محمدمحیی الدین عبدالحمید، مصر: المکتبه التجاریه الکبری.
. الشیبانی، محمدعبدالهادی، (1429)، مواقف المعارضه فی عهد یزیدبن معاویه، ریاض: دارطیبه للنشر و التوزیع.
. شیخ مفید، محمدبن محمدبن نعمان، (1399)، الارشاد، بیروت: الاعلمی للمطبوعات.
. -------------- ----- - - ، (1374)، الجمل، قم: کنگره شیخ مفید.
. طبرسی، فضل بن حسن، (1417)، اعلام الوری باعلام الهدی، قم: آل البیت.
. طبری، محمدبن جریر، (بی تا)، تاریخ الطبری، تحقیق محمدابوالفضل ابراهیم، بیروت: روائع التراث العربی.
. غزالی، ابوحامدمحمد، (بی تا)، احیاء علوم الدین، بیروت: دارالمعرفه.
. مجلسی، محمدباقر، (1385ق)، بحارالانوار، ، تهران: مکتبهالاسلامیه.
. مسعودی، ابوالحسن علی بن حسین، (1970)، مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقیق باربیه دمینر، پاوه دکورتل، تهران: موسسه مطبوعاتی اسماعیلیان (افست).
. مسکویه رازی، ابوعلی، (1379)، تجارب الامم، تحقیق ابوالقاسم امامی، تهران: سروش.
. مقدسی، مطهّربن طاهر، (1962)، البدء و التاریخ، تهران: مکتبهالاسدی.
. ناصری داوودی، عبدالمجید، (1385)، انقلاب کربلا از دیدگاه اهل سنت، تهران، مؤسسه آموزشی امام خمینی.
. یعقوبی، احمدبن یعقوب ابن واضح، (1413)، تاریخ الیعقوبی، تحقیق عبدالامیر مهنّا، بیروت: مؤسسه الاعلمی للمطبوعات.
ب. مقاله
. اصغری نژاد، محمد، (1390)، «احیاءالعلوم و تطهیر یزید»، کوثر معارف، ش19، 271تا296.
. بهرامیان، علی، (1376)، «اصحاب حدیث و مسئله تاریخ نیم سده اول هجری»، نامه پژوهش، ش4، ص331 تا340.
. جعفریان، رسول، (1379)، «نقش احمدبن حنبل در تعدیل مذهب اهل سنت»، هفت آسمان، ش5، ص145تا176.
. ناصری، عبدالمجید، (1382)، «مشروعیت خلافت یزید از دیدگاه اهل سنت»، تاریخ در آیینه پژوهش، ش2، ص249تا282.
ج. منابع لاتین
. Ahmad, Riadh, (2006), Al-Ḫusayn Ibn ʻAlī: Astudy of his uprising and death based on classical Arabic sources, Institute ofIslamic Studies, Mc Gill University, Montreal.
. Crone, Patricia, (2000), UTHMÂNIYYA, EI2, Leiden, Brill.
. Donner, Fred M., (2010), "Umayyad Efforts atLegitimation: The Umayyads’ Silent Heritage": Umayyad LegaciesMedieval Memories from Syria to Spain Edited by AntoineBorrutPaul M. Cobb, LEIDEN • BOSTON:BRILL.
. Kohlbeg, E, (1976), the development of Imāmī Shīʻī Doctorine of jihād, ZDMG, p64-86.
. Madelung, Wilferd "ḤOSAYN B. ʿALI", IRANICA, http://www.iranicaonline.org/articles/hosayn-b-ali-i
. Noldeke, Theodor, Sketches from eastern history, Translated by John Sutherland, London and Edinburgh, Adam and Charles Black
. Shacht,J, (1986), AHl AL ḪADīTH, EI2, Leiden, Brill.
. Sindawi, Khalid, (2003), “The head of Husayn Ibn ‘Ali from decapitation to burial, Its various places of burial and the miracles that it performed”, ANES 40, 245-258.
نویسندگان:
عبدالرحیم قنوات: دانشیار گروه تاریخ و تمدن ملل اسلامی، دانشکده الهیات، دانشگاه فردوسی مشهد، مشهد، ایران
مصطفی گوهری فخرآباد: استادیار گروه تاریخ و تمدن ملل اسلامی، دانشکده الهیات، دانشگاه فردوسی مشهد، مشهد، ایران
منبع: فصلنامه پژوهشهای تاریخی شماره 36