|
به گزارش آوای نشاط، جنجال بر سر توئیتی از مهناز افشار که در آن به یک توییت از یک اکانت تقلبی واکنش نشان داده بود، سوای از طرح بحث های مختلف درباره تشکیل پرونده قضایی درباره این هنرپیشه سرشناس، مسئله سواد رسانهای را سر زبانها انداخته است. سیدبشیر حسینی داور برنامه «عصر جدید» به عنوان مدیر گروه علوم نوین رسانه دانشکده ارتباطات دانشگاه صداوسیما، یکی از آنهایی است که درباره سواد رسانهای و شبکههای اجتماعی کار کرده. او درباره این چالش برای خبرآنلاین گفته است.
این روزها هشتگ محاکمه مهناز افشار ، بحث سواد رسانهای را دوباره داغ کرده و این مدت شما اینقدر گفتید سواد رسانهای که این بحث اولین اسمی که در ذهن ایجاد میکند شما هستید.
اتفاقی که این روزها در ماجرای توییت مهناز افشار با آن روبهرو هستیم اتفاقی است که قاعدتا بار اول و آخری نیست که رخ میدهد.
این روزها ما از یک سو داستان سلبریتیهایی را داریم که سرمایه اجتماعی دارند و در برابرش احساس مسوولیت میکنند و مسوولیت اجتماعی هم دارند که تا اینجا اتفاق خیلی مثبتی است و میشود خوب نگاهش کرد. از سوی دیگر مردم توقعاتی از سلبریتیها دارند و دوست دارند شخصیتهای محبوبشان در موضوعهای اجتماعی فعال باشند. این یک مطالبه عمومی است و سلبریتیها هم خصوصا آنهایی که دوست دارند در این حوزه فعال باقی بمانند، طبعا باید در این حوزهها و مسائل فرهنگی و اجتماعی واکنش نشان بدهند.
مشکل از جای دیگری آغاز میشود. یکی نبود سواد رسانهای و دیگری تعیین نشدن حیطه تخصصی است. داستان حیطه تخصصی در همه دنیا تعریف دارد. وقتی کسی سلبریتی حوزه موسیقی است، مردم هم حد توقعی که برایش تعریف میکنند این است که در محدوده خودش صحبت کند و اگر در موضوع دیگری صحبت کرد، کاملا مثل یک آدم عادی دیگر نظر او خیلی تاثیرگذار نیست و در یک محدوده مشخصی تعریف میشود.
پس معتقدید عدم آگاهی و دانش مربوط به مسائل مختلف این مشکلات را ایجاد میکند؟
بله در همه جای دنیا سیستم ستارهسازیشان به شدت کنترل میشود. به تعبیر دیگر الان مدیر برنامه برای ستارههای ما فقط کارکرد مادی و ریالی دارد و قرار است قراردادها و نشست و برخاستهایشان را تنظیم کند. در صورتی که در همه دنیا نقش مدیر رسانهای و مشاوران اجتماعی هم وجود دارد که به سلبریتیها کمک میکنند تا بتوانند آن مسوولیت اجتماعی که دارند را به درستی هدایت کنند. ما این بستر و زیرساخت را نداریم. یعنی سلبریتی ما وقتی با یک مساله مواجه میشود، از یک طرف باید عکسالعمل نشان بدهد و از طرف دیگر میبیند اگر عکسالعمل سادهای نشان بدهد خیلی جلب توجه نمیکند.
یعنی برای بودن در بورس و این بازار رقابتی فقط توییت می کند؟
معضلی که شبکههای اجتماعی خصوصا با تعابیری مثل شاخ اینستاگرامی و ... ایجاد میکنند، باعث میشود کاربر مجبور باشد روز به روز نظرات آوانگاردتر و عجیب غریبتر داشته باشد تا بیشتر به چشم بیاید. قبلا فضا اینطور بود که شهرت با تخصص و قابلیت جمع میشد الان ولی شعار جدیدی در دنیا دارند fame for fame (شهرت برای شهرت) که جریانی هم در مقابلش راه افتاده shame to fame (مرگ بر این شهرت) که رقابت در این فضا وجود دارد.
ما یک سلبریتی داریم که میخواهد بروز و ظهور اجتماعی داشته باشد اما سواد و تخصص کافی ندارد، از طرف دیگر فضای شبکههای اجتماعی هم دائما او را تشویق میکند که نظرات اعجابانگیزتر و جنجالیتری مطرح کند تا بیشتر دیده شود و حتی بیشتر فحش بخورد. سلبریتیای که میخواهد بیشتر دیده شود، حتی فحش را به جان خودش میخرد و حتی بلکه برایش طراحی میکند.
چالش اصلی که سبب این بحران سلبریتی زدگیمان میکند در شبکههای اجتماعی از کجا ناشی میشود؟
یک بستر نامشخص اینجا داریم که به نظرم فقر اصلیاش این است که حیطه تخصصی یا چرخه بروز سلبریتیها در آن نامعلوم است. این موضوع دو مشکل دارد.یکی اینکه پشتوانه ندارند، واقعا ما همه چیز را از یک شخص نباید توقع داشته باشیم، لازم است که تخصصهای مختلف کنارش جمع شود. دوم هم اینکه چه خودش، چه مردم چنین مطالبهای را داشتند که در هر حوزهای ورود پیدا کند. این مشکلی است که سلبریتیهای ما الان دارند. سلبریتی ما واقعا مشاور اقتصادی خوبی نیست؛ مشاور اجتماعی خوبی نیست و در آسیبهای اجتماعی به غلط ورود میکند. مسائلی که متخصصها کلی با احتیاط به آن نگاه میکنند، او یک باره یک نظر غلط میدهد و کلی فضا ایجاد میکند.
چالش بزرگ هم وقتی است که فریب فیک نیوزها را میخورند؟
دقیقا. همه مشکلات هم از تشخیص ندادن فیکنیوزها و حتی حقهها و تلههایی که برایشان طراحی شده شروع میشود. همانطور که این آدمها هواداران خودشان را دارند، قطعا و جدا مخالفانی هم دارند، چه سیاسی و چه اجتماعی و حتی در حیطه تخصصیشان. آنها در موقعیتهای مختلف پوست موز جلوی پای سلبریتیها میاندازند و تحریکشان میکنند و وقتی سلبریتی سواد رسانهای و مشاور تخصصی ندارد و ساختار شبکههای اجتماعی را خوب نمیداند که در آن اصل ۴s اجرا میشود -یعنی باید کوتاه و شیرین و سریع و ساده یک نظر درست را مطرح کند-، در دام بعدی میافتد. اینجاست که فضا مساعد شده برای اینکه او را به تله بیندازند. طبیعی است که وقتی او نظرات رادیکال میدهد، در مقابلش عکسالعملهای رادیکالی اتفاق میافتد.
مثل مسئله اخیر؟
بله مثل همین داستان اخیر مهناز افشار و سلسله توییتهایی که الان حتی یک سری او را مشوق و محرک قتل و حتی مستحق محاکمه میدانند و برایش مجازات در نظر میگیرند.
در برابر سلبریتیها حاکمیت قرار میگیرد. علیالقاعده سلبریتیها باید سرمایهای اجتماعی باشند برای عبور از بحرانها اما حتی به وقت بحرانها و بلایای طبیعی که به قصد کمک پیش میآیند، باعث چالش برای حاکمیت میشوند.
همانطور که سلبریتیهای ما نابالغ عمل میکنند و با یک حوزه جدید مواجه شدهاند، حکومتها هم همین طور هستند. سلبریتیهای سابق رسانه مستقیم شخصی نداشتند الان ما میکروپرسونال سلبریتیها هم داریم که واقعا خردهستارههایی هستند که برای خودشان برند شخصی میسازند و مستقیما میتوانند نظرشان را ثبت و ضبط کنند و حداقل به تعداد فالورهایشان آن نظر به جاهای دیگر هم میرسد. یک طرف داستان سرعت عمل است و سلبریتی آموزش ندیده و عجول ما که میخواهد حضور اجتماعی داشته باشد ولی نه تنها تخصص آن را ندارد که تخصص رسانهای هم ندارد، ممکن است خیلی هنرپیشه یا خواننده خوبی باشد ولی در این حوزه رسانهای اصلا تخصص ندارد. همانطور که این سلبریتی نابالغ است در همه دنیا حکومتها هم با این پدیده نوظهور مواجه هستند. ده سال پیش این قضیه برای نظام قضایی و امنیتی ما هم وجود نداشت و با چنین بحرانی مواجه نبود. اینجاست که بی تعارف همانطور که از سلبریتیها توقع جدی میرود، از حکومت هم توقع جدی میرود که این حوزه سواد رسانهای را در دهه پنجم انقلاب جدی بگیرد و حتی جامعه هدف چنین اولویتهایی را خودش جدی بگیرد و دوم اینکه زیرساختهایی را فراهم کند.
همانطور که گفتید ما یک موضوعات دیگری مثل سیل را هم داریم. از یک طرف سلبریتیها باید سرمایه اجتماعیشان را بیاورند که مسوولیت اجتماعیشان را انجام داده باشند و از طرف دیگر باید ساختار آنقدر درست باشد که لازم نباشد هر سلبریتی خودش شماره حساب شخصی بدهد و پولهای غیرشفاف جمع شوند. از آن طرف هم باید هلال احمر، کمیته امداد یا هر نهاد دیگری که هست شفافیت لحظهای داشته باشد و شفاف عمل کند. داستان کراود فاندینگها در دنیا به همین صورت است که طرف اگر هزارتومان واریز میکند همان لحظه میبیند. عدد و رقمش برای مردم قابل پیگیری است و این برای مردم وجه صداقت و امنیت را بالا میبرد. متناسب و متناظر با آن نهاد هم مردم کاملا گزارش شفافی از عملکردش میگیرند. مثلا اگر در فلان حادثه مردم ده میلیارد کمک کردند، ریال به ریال آن اینطور هزینه شده. از حاکمیت هم توقع شفافیت و پاسخگویی از یک سو وجود دارد و از سوی دیگر توقع اهمیت دادن به سواد رسانهای.
در چنین بزنگاههایی که حالا حاکمیت زیر فشار بخشی از افکار عمومی است که موضع تندتر میگیرد، چه اتفاقی میافتد؟
در موردی مثل مهناز افشار اگر هوشمندانه عمل کنیم میتوانیم از این تهدید فرصت بسازیم. من فکر میکنم با امثال مهناز افشار هم یک بار باید برخورد شود که اینقدر ساده بازی نخورند و یک فیکنیوز نتواند آنها را اینقدر با مشکل و معضل روبهرو کند. از یک طرف مردم از آنها مطالبه کنند و از سوی دیگر مثل محکومیتهای مدنی که ما داریم اولویت و فوریت بالا الزامهایی برای گذراندن دورههای تخصصی و آموزشها گذاشته شود. حتی محدودیتهایی را خودشان اعلام کنند. بسیاری از سلبریتیهای بزرگ دنیا در اظهارنظرهایشان مشخص میکنند که مثلا من در فلان حوزه ورود نمیکنم و یا در فلان حیطه تخصصی نظر میدهم. درحقیقت باید خودش برای خودش محدودیت بگذارد. ما در سواد رسانهای بحث مشروط و محدود استفاده کردن از رسانهها را داریم که مثلا خود شخص برای خودش شرط میگذارد، با هر کسی مصاحبه نمیکند، در مورد هر موضوعی اظهارنظر نمیکند و تا وقتی مطمئن نشده که منبع خبر و تحلیلش درست است، این ماشه رسانه را نمیچکاند. این فضا مثل اسلحه میتواند عمل کند آنوقت مساله فرق میکند.
من اینجا بیش از اینکه موافق این باشم که مهناز افشار در دادگاه قوه قضاییه مورد سوال قرار بگیرد، نظرم این است که باید در دادگاههای مردمی و رسانهای محاکمه شود. نه فقط مهناز افشار. هر سلبریتیای که در هر حوزهای ورود پیدا میکند. الان وقتش است ما هشتگ سواد رسانهایت را بالا ببر و هشتگ تخصصت چیه را بالا ببریم.
این فقط شامل مهناز افشار است یا مثلا رائفی پور را هم در بر می گیرد؟
الان مساله میتواند امنیتی شود و نمیشود آن را شوخی گرفت. برای همین فکر میکنم اگر این تهدید الان را جدی بگیریم و از آن استفاده بهینه کنیم، باید حیطه تخصصی سلبریتیها و همه گروههای مرجعی که حق اظهارنظر دارند توسط خودشان مشخص شود. و این فقط شامل مهناز افشار و پرویز پرستویی و ... نیست و بحثم اصلا سیاسی و حتی صنفی نیست. ما باید مساله ایران و بحران سال ۹۸ را جدی بگیریم. مساله اقتصاد مردم مسالهای است که همه در آن سهیم هستیم.
این لزوم یادگیری فقط شامل مهناز افشار می شود یا مثلا رائفی پور و مومن نسب هم هست؟
مهناز افشار و فالورهایش، پرویز پرستویی و فالورهایش و... همانطور که میتوانند تهدید باشند، فرصت هم میتوانند باشند. میتوانند زبان مردم باشند و مردم نظراتشان را از زبان آنها بشنوند و حتی مایه رشد جامعه و دولت باشند اما لازمهاش این است که هم بیشتر یاد بگیرند و هم خودشان خودشان را محدود کنند. در هر حوزهای پرویز پرستویی نباید ورود کند، همانطور که مهناز افشار نباید ورود کند، همانطور که سیدبشیر حسینی و رائفیپور و مومننسب ... نباید ورود کنند. هر کس میتواند در حوزه تخصصش ورود کند. قطعا درباره خیلی از این بزرگواران، چه سلبریتیها و چه سخنورها، خود من کلی نکته دارم که این عنوان کارشناس ارشد در تقریبا همه چیز و سیستم اظهار نظر کارشناسیشان را درک نمیکنم با چه پشتوانه علمی خلق شده است. منصفانه و عالمانه و با فضای مثبتش این است که همه مسوولانه، در حیطه تخصصی و مشخص شده و در راستای منافع ملی و مسئولیت اجتماعی، مثل همه جای دنیا ورود کرده و ورود غیرتخصصی بیش و پیش از برخورد قهری و قضایی، با بالا رفتن سواد رسانهای عمومی، باید برایشان هزینه منفی داشته باشد.
انتهای پیام/