|
به گزارش آوای نشاط، با رفتن سید محمد بطحایی از وزارت آموزشوپرورش، یکی از سؤالات مطرح، سرنوشت طرحهایی است که در زمان تصدی او در این وزارتخانه وارد فاز اجرا شد.
حذف مشق شب، طرح بوم با هدف کاهش دو ساعت از برنامه درسی و واگذاری آن به مدارس، بازی و یادگیری، مدرسهمحوری، دورههای ضمن خدمت الزامی برای مدیران مدارس و مبارزه با مافیای کنکور، اینها تنها بخشی از برنامههایی بود که در دوره وزارت بطحایی بر آموزشوپرورش اجرا شد.
البته در همان ایام، کارشناسان انتقادات جدی را به اجرای این طرحها وارد کردند، آنها بر این باور بودند که چنین طرحهایی در اوضاع فعلی آموزشوپرورش کشور نتیجهای نخواهد داد چرا که برای هر تغییری ابتدا باید از زیرساختها آغاز کرد.
با گذشت زمان، درستی ادعای این کارشناسان تا حدودی اثبات شد چرا که در میدان اجرا یعنی کف مدارس، برنامهها آنگونه که مدنظر مسئولان آموزشوپرورش بود، پیش نمیرفت و در نهایت، تلاشهای مسئولان برای تغییر روشهای سنتی آموزش و تزریق نشاط به مدارس با سوء برداشت مدارس و برخی اتفاقات از جمله پخش کلیپهای مبتذل به دردسری برای این وزارتخانه تبدیل شد!
مبارزه با مافیای کنکور ادامه مییابد؟
شاید بتوان یکی از مهمترین برنامههای بطحایی را تلاش برای مبارزه با مافیای کنکور دانست، موسساتی که این روزها از قِبل آموزشوپرورش و دانشآموزان، صاحب سرمایههای کلانی شدهاند هرچند که بخشی از این مافیا در دل آموزشوپرورش نفوذ دارد و همین کار را برای او دشوارتر کرد اما باید دید وزیر جدید، در ادامه این سیاست پیش خواهد رفت و همچنان برای کوتاه ماندن دست مافیا حداقل از دوره ابتدایی تلاش میکند یا با نفوذ آنها در بدنه آموزشوپرورش همراه خواهد شد؟
استعفای بطحایی و چند نکته
اگر چه بطحایی در طول دوران 650 روزه وزارت خود تلاش کرد تا تغییراتی را در ساختار سنتی آموزشوپرورش ایجاد کند و بارها گفت که مقاومت در برابر تغییر بسیار زیاد و قدم گذاشتن در این مسیر دشوار است و سرانجام با استعفا، ماموریت او در این وزارتخانه به اتمام رسید اما این ماجرا چند پیام با خود دارد.
نخست اینکه، تغییر در آموزشوپرورش و ایجاد تحول در آن بدون فراهم کردن زیرساختها دشوار جلوه میکند و در این میان بار اصلی اجرای طرحهای تحولی با معلمان است بنابراین اگر آنها نخواهند و همراه نشوند، قطعاً برنامهریزی فرادستان با شکست مواجه خواهد شد؛ سرمایهگذاری بر روی معلمان و دقت در جذب و گزینش نیرو برای این وزارتخانه بسیار حیاتی است آن هم در این سالها که آموزشوپرورش به شدت با کمبود نیروی انسانی مواجه است و این نگرانی وجود دارد که در سایه این کمبود، دقت و حساسیت برای جذب نیرو کم شود.
در کنار این موضوع، تغییر پیاپی وزیر در آموزشوپرورش و بالبطع آن تغییر در برنامهها و اولویتها باعث میشود تا دغدغههای مدیران به برنامههای سطحی خلاصه شود و اقدامات تحولی و تأثیرگذار در آموزشوپرورش به بار نشیند.
از سوی دیگر انتظار تحول از وزارتخانهای که سالهاست با مشکلات مزمن مواجه است، انتظاری در از دسترس به نظر میرسد و اثبات این ادعا، عدم اجرای طرحهای پیشنهادی در دوره وزارت سید محمد بطحایی است؛ قطعاً معلمان وقتی نظاره میکنند حقالتدریس آنها با وجود به پایان رسیدن سال تحصیلی هنوز پرداخت نشده است یا اینکه از وضعیت صندوقی که قرار بود دردی از آنها درمان کند، اخبار خوشایندی نمیرسد، انگیزهای برای تحول ندارند و چندان با آن همراه نمیشوند؛ اینجاست که شکافی میان برنامههای فرادستان و واقعیتهای کف مدارس رخ میدهد و این موضوع را پیش میکشد که مسئولان ستادی آموزشوپرورش با هدف گزارش به نهادهای فرادستی از اجرای سند تحول خبر میدهند در حالیکه واقعیت کف مدارس این نیست.
وزیر آموزشوپرورش گرفتار در ابتداییترین مشکلات
محور دیگری که باید از آن سخن گفت، این واقعیت است که آموزش و پرورش مطلوب در شرایط فعلی باید مطالبه جدی همه ارکان نظام باشد تا مشکلات درهم تنیده این وزارتخانه و معلمان پس از چند دهه، امکان حل شدن داشته باشد؛ در شرایطی که وزیر آموزشوپرورش دائم برای اجرا نشدن سند تحول بنیادین مورد سؤال قرار میگیرد، آیا پاسخی برای این پرسش هم داریم که چگونه از آموزشوپرورشی که در پرداخت حقوق مسلم معلمان خود درمانده است و برای تحقق آن باید دائم به سازمان برنامه و بودجه و خزانه اصرار کند، انتظار اجرای تحول داریم؟
البته در جریان هر انتخابی و در شعار کاندیداهای ریاستجمهوری و نمایندگی مجلس از اهمیت آموزشوپرورش، توجه به معلمان و تربیت نسل صحبت میشود اما این فقط کارکرد انتخاباتی آموزشوپرورش است آن هم برای کسب رای و در میدان عمل باز هم در بر روی همان پاشنه میچرخد.
به هر حال استعفای بطحایی از وزارت آموزشوپرورش یک پیام مهم دارد، تا زمانیکه آموزشوپرورش در اولویت کلان کشور قرار نگیرد، آمد و رفت وزرا هیچ تغییری را ایجاد نخواهد کرد، مشکل امروز آموزشوپرورش ما که به قربانگاه افراد تبدیل شده و عمر وزرای آن در نهایت به دو سال میرسد، حضور فرد نیست بلکه نادیده انگاشتن جایگاه و اهمیت این وزارتخانه در کلان کشور است.
و در این باره دو سؤال را مطرح میکنیم: سرنوشت 2 نامه بطحایی به جهانگیری معاون اول رئیسجمهور چه شد؟ او در 29 فروردین 97 در دو نامه جداگانه به معاون اول رئیسجمهور به مشکل بازنشستگی بیش از 370 هزار معلم در 5 سال آینده و نیاز به 80 هزار معلم جدید و ماجرای تبعیض در پرداختهای کارکنان دولت اشاره کرده بود.
بطحایی در این نامه گفته بود: "حضرتعالی مستحضرید چنانچه وضعیت درآمدی دولت، امکان افزایش حقوق و مزایای کارکنان را داشته باشد، حتماً و حتماً اولین گروهی از کارمندان که همواره به دلیل فقدان اعتبارات کافی هیچگاه از پرداختهای خدمات رفاهی، اضافهکار، حق ایاب و ذهاب و غذا و ... برخوردار نبودهاند و تبعیض آشکاری بین آنها و برخی کارکنان دیگر دستگاهها وجود داشته است، معلمان شریف و صبور میباشند و در صورتی که گشایشی در بودجه عمومی دولت حاصل شود، این گروه در اولویت خواهند بود.
بدین وسیله خواهشمندم با توجه و تأکید مستمر حضرتعالی در برقراری استقرار نظام عادلانه پرداختها مقرر فرمایید کارگروهی مشتمل از نمایندگانی از وزرای محترم و اعضای شورای حقوق و دستمزد، نظامنامهای را برای کاهش نابرابری در پرداختهای مستمر و به ویژه غیرمستمر کارکنان دولت تهیه و عنداللزوم به تصویب هیأت وزیران برسد."
اگرچه این کارگروه تشکیل نشد اما هماکنون با حمایت اعضای کمیسیون آموزش و تحقیقات مجلس، کارگروهی تشکیل شده تا مطالبات آموزشوپرورش را احصاء و برای پرداخت آن که رقمی معادل 15 هزار میلیارد تومان که از دهه 80 باقی مانده است، چارهای بیندیشند.
به هر حال به نظر میرسد، دولتها در کنار کارکرد انتخاباتی آموزشوپرورش باید به اندکی هم به جایگاه و نقش تأثیرگذار این وزارتخانه در فرهنگسازی و تربیت نسل بیندیشند و تا زمانی که اینگونه نباشد شاهد سؤالات و تذکرات متعدد نمایندگان مجلس به وزیر برای عدم پرداخت مطالبات فرهنگیان، چرایی عدم اجرای سند تحول بنیادین و بیتوجهی به مطالبات معلمان و در سوی دیگر افزایش نارضایتی فرهنگیان خواهیم بود و آمد و رفت وزرا هم تغییری در اوضاع ایجاد نخواهد کرد.
و در نهایت بیتوجهی دولت به مشکلات آموزش و پرورش و مطالبات فرهنگیان، بطحایی را برآن داشت که در نیمه راه بیخیال وزارت شود و آنگونه که برخی نمایندگان مجلس از جمله جبار کوچکینژاد و محمد مهدی زاهدی مطرح کردهاند، ماجرای استعفا برای شرکت در انتخابات تمام واقعیت نیست و در نهایت بطحایی وقتی نتوانست در جریان تمام این مشکلات به وعدههایش عمل کند به دلیل عدم همراهی دولت استعفا داد.
حال باید دید با این حجم از مشکلات و بیتوجهی به آموزشوپرورش که بطحایی را مجبور کرد در میانه راه استعفا دهد، وزیر جدید چگونه میتواند برنامههایی را برای تغییر و تحول در این وزارتخانه پیش ببرد یا اینکه او هم گرفتار در روزمرگیها به سیاستهای دیکته شده دولت برای آموزشوپرورش اکتفا خواهد کرد و در نهایت سرنوشت وزرای قبلی تکرار خواهد شد؟