کد خبر: ۳۶۲۳۹
تاریخ انتشار: ۰۷ مرداد ۱۳۹۸ - ۰۰:۱۲
عوامل زیادی در میزان حس رضایتمندی افراد در جامعه و همچنین شیوع افسردگی دخیل هستند. عواملی که در راس آن‌ها شرایط اجتماعی و وضعیت اقتصادی خانوارها در جامعه است. این عوامل در حالی از سوی کارشناسان و پژوهشگران این حوزه مطرح می‌شوند که اخیرا برخی مسوولان متولی علت شیوع افسردگی در ایران را برگزاری مراسم عزاداری برای ائمه معصومین(ع) اعلام کرده‌اند. آمارهای جهانی اما نشان می‌دهد میزان افسردگی و خودکشی دقیقا در کشورهایی بیشترین نرخ را دارند که مسلمان نبوده و بالطبع این‌چنین مراسماتی را هم برگزار نمی‌کنند.

به گزارش آوای نشاط، جهان امروز با معضلی به نام افسردگی دست و پنجه نرم می‌کند؛ بسیاری از کشورهای توسعه‌یافته و در حال توسعه به نوعی با افسردگی درگیر هستند و مردم جامعه‌شان تحت تأثیر این اختلال قرار دارند.
تغییر شیوه زندگی و وارد شدن تکنولوژی به زندگی مردم منجر به بروز نمونه‌هایی از افسردگی حتی در نوجوانان شده است؛ تا جایی‌که در جهان امروز، افسردگی کودکان و نوجوانان بسیار شایع‌تر از بزرگسالان است. افسردگی، غمگین بودن و حتی اقدام به خودکشی، به فاکتورهای زیادی در هر جامعه مربوط است. تاکنون محققان زیادی به بررسی برخی از عوامل مؤثر بر میزان غم و شادی مردم دنیا پرداخته‌اند و حتی فهرست کشورهای غمگین و شاد دنیا را از میان ۱۴۰ کشوری که میزان رضایتمندی مردمان آنان بررسی شده، فراهم کرده‌اند.

در ایران البته چند سالی است که انجمن علمی روانپزشکان ایران از افزایش میزان افسردگی گفته و هر از گاهی نیز آمار و ارقامی از سوی وزارت بهداشت در این‌باره منتشر شده است. البته افسردگی در نوع معمولش چندان بیماری عجیب و غریبی نیست و حتی در علم روانشناسی اصطلاحاً از آن به نام سرماخوردگی روانی یاد می‌شود. بنا بر آخرین آماری که در سال 96 از سوی وزارت بهداشت منتشر شد، شیوع افسردگی در زنان 50 درصد بیشتر از مردان است. شیوع این بیماری در 26 سال گذشته در کشور حدود دو برابر شده است و تهران در صدر استان‌های کشور است و گیلان و یزد بهترین وضعیت را دارند. آمارهای وزارت بهداشت نشان می‌دهد که شیوع افسردگی در ایران حدود 12.7 درصد است. این میزان در زنان 16.5 و در مردان حدود 10.8 درصد است و درواقع شیوع افسردگی در زنان بیش از مردان است.


 عوامل شیوع حس رضایت در جامعه


 اما به‌طور کلی یکی از مهم‌ترین عواملی که بر میزان رضایتمندی و شادی افراد اثر دارد، میزان دستمزد و اختلاف طبقاتی میان شهروندان یک جامعه است. همچنین سرانه تولید ناخالص داخلی یکی از شاخص‌های اندازه‌گیری رضایتمندی افراد از وضعیت معیشتی آن‌هاست. برای محاسبه این شاخص، تولید ناخالص داخلی کشور را که دربرگیرنده مجموع ارزش کالاها و خدماتی است که طی یک‌سال، در یک کشور تولید می‌شود، بر جمعیت تقسیم می‌کنند و عددی که به دست می‌آید، سرانه تولید ناخالص داخلی آن محسوب می‌شود. مطالعات بسیاری نشان داده‌اند که میزان شادی شهروندان یک کشور با این شاخص رابطه مستقیمی دارد. میزان درآمد به افراد این امکان را می‌دهد تا از سطح آموزش و بهداشت و درمان مناسب‌تری برخوردار شوند و در تهیه کالاهای اساسی زندگی‌شان به مشکل برنخورند و در وقت آزاد خود به تفریحات مختلفی که به آن علاقه‌مند هستند، بپردازند. برخورداری از امنیت شغلی و امنیت اجتماعی سبب می‌شود تا مردم یک کشور احساس رضایت بیشتری از زندگی‌شان داشته باشند. این عوامل می‌تواند بر میزان امید به زندگی افراد نیز اثر بگذارد.


فاکتورهای تاثیرگذار در میزان افسردگی


بدیهی است که فرد در کنار اجتماع تعریف می‌شود. فشارها و بحران‌های اجتماعی سبب کاهش اعتماد اجتماعی می‌شود و کاهش اعتماد اجتماعی منجر به کاهش همبستگی اجتماعی و افزایش آسیب‌های اجتماعی می‌شود. این ارتباط متقابل چرخه‌ای معیوب را شکل می‌دهد که به مرور به جامعه‌ای افسرده منجر خواهد شد. 
دکتر مصطفی آب‌روشن، جامعه‌شناس و استاد دانشگاه در گفت‌و‌‌گو با خبرنگار روزنامه «صبح‌نو» درباره میزان افسرگی در جامعه می‌گوید: «افسردگی یا به‌طور کلی بیماری‌های روانی یکی از مشکلات بزرگ جوامع امروزی است. 
وقتی ما با افزایش اپیدمیک اختلالات روانی مواجه می‌شویم در واقع با یک مسأله اجتماعی روبه‌رو هستیم و نمی‌توان یک مسأله اجتماعی را با رویکردی روانشناختی حل کرد. مطالعات متعدد ثابت کرده که بین عوامل اجتماعی و بیماری‌های روانی رابطه معناداری وجود دارد و با توجه به شرایط جامعه ما بیماری روانی پدیده‌ای است اجتماعی؛ به این علت که در اوضاع و شرایط اجتماعی پدید می‌آید و ریشه‌های آن در ساختمان جامعه قرار دارد. بیماری روانی را باید بیماری جامعه دانست، نه بیماری افرادی که جامعه از آن‌ها تشکیل می‌شود.»
 وی ادامه می‌دهد: «نوع پایگاه اقتصادی-اجتماعی افراد جامعه می‌تواند به‌عنوان متغیر مستقل، در بروز آشفتگی‌های روانی تاثیرگذار باشد. به عبارتی ساختار جامعه بر فرصت‌های زندگی اعضایش تأثیر می‌گذارد. بدیهی است که شیوع بیماری‌های روانی در گذشته به کثرت امروز نبوده است و در هیچ عصری، شدت عواملی که بر سیستم عصبی انسان فشار وارد می‌کند و موجبات نابسامانی و پریشانی افکار و عواطف وی می‌شوند، مانند عصر حاضر نبوده است.» آب روشن می‌افزاید: «تحقیقات نشان می‌دهند افرادی که در سطوح پایین‌تر قشربندی اجتماعی قرار می‌گیرند، از نابسامانی‌های روانی بیشتری رنج می‌برند.»
این استاد دانشگاه در بخش دیگری از صحبت‌هایش با اشاره به اهمیت سلامت می‌افزاید: «سلامتی به‌عنوان یک نعمت بسیار با ارزش و نسبتاً کمیاب همانند ثروت، تحصیلات و منزلت، به‌طور نابرابر در جامعه و در بین افراد و گروه‌های مختلف جامعه توزیع شده است. مطالعات ما را به این نتیجه می‌رساند که آشفتگی‌های روانی توسط عوامل اقتصادی- اجتماعی شکل می‌گیرد ولی در این میان، کمتر نوشته‌ای به تبیین نظری این اختلال اقدام کرده و بیشتر، معیارهای فردی در اختلالات روانی مورد بررسی قرار گرفته است و اگر هم درباره علت‌شناسی و عوامل به‌وجود آورنده این اختلال سخنی به میان آمده یا بسیار مختصر بوده یا در مورد عوامل اقتصادی و اجتماعی کمتر اشاره شده است.»
این پژوهشگر آسیب‌های اجتماعی ادامه می‌دهد: «ساختار جامعه بر فرصت‌های زندگی اعضایش تأثیر می‌گذارد و آسیب‌پذیری افراد در برابر اثرات ضایعه، تحت تأثیر پایگاه اقتصادی-اجتماعی قرار می‌گیرد.» آب‌روشن می‌گوید: 
«با توجه به پژوهش‌های مستمری که بنده در بیمارستان‌های روانی شهر تهران انجام داده‌ام، به این نتیجه رسیده‌ام که رابطه معناداری بین پایگاه اقتصادی-اجتماعی و بیماری روانی وجود دارد. طبق یافته‌های تحقیق 79 درصد بیماران روانی، متعلق به پایگاه اقتصادی-اجتماعی پایین، 18درصد متعلق به پایگاه اقتصادی-اجتماعی متوسط و فقط 3 درصد از بیماران متعلق به پایگاه اقتصادی-اجتماعی بالای جامعه هستند.» وی می‌افزاید: «عدم تحقق خواسته‌هایی که در ذهن فرد ضروری، تلقی و دائماً و به مرور زمان سرکوب می‌شود؛ در قالب بیماری‌های روانی متبلور می‌شود.»
آب‌روشن ادامه می‌دهد: «الگوی حاکم بر درمان بیماری مبنی بر این عقیده است که بیماری روانی یک بیماری جسمانی است که در مغز تجلی می‌یابد. در این خصوص به عوامل ارثی و سرشتی بهای بیشتری داده می‌شود. در صورتی که با توجه به پژوهش بنده، نقش عوامل اقتصادی و اجتماعی در بروز بیماری‌های روانی از نقش عوامل ارثی روانی نیرومندتر است، لذا تا زمانی که علت اختلال روانی به‌گونه‌ای تقلیل‌گرایانه به عوامل ارثی و ژنتیکی ربط داده می‌شود از درمان واقعی خبری نیست. به‌طور مثال زن مطلقه و سرپرست خانه‌ای که دارای شغل فرودستی است و به‌خاطر احساس فقر نسبی و شکاف طبقاتی عمیق، دچار افسردگی می‌شود، مطمئناً با قرص‌های شیمیایی مشکلش حل نمی‌شود. مسلما چنین احساسی برای کسی که به علت ناهماهنگی خود با جامعه بیمار شده است، زیان‌بخش است و به تضعیف روحیه فرد منجر شده و باعث ایجاد اضطراب در او می‌شود و تا زمانی که پارادایم غالب در مورد درمان بیماری‌های روانی انتزاع فرد از بستر اجتماعی‌اش است، نه‌تنها افراد از نحوه تاثیرگذاری ساختارهای نقش و پایگاه اجتماعی بر خود آگاه نخواهند شد، بلکه از درمان قطعی خبری نخواهد بود چراکه نشانه‌های آشفتگی روانی نظیر احساس افسردگی، اضطراب، رفتارهای ناسازگار و ناهماهنگ، بیشتر پیامدهای یک محیط اجتماعی تنش‌آفرین‌اند، نه اینکه دال بر نقص بیولوژیکی باشند؛ بنابراین نتیجه می‌گیریم حفظ بهداشت روانی در جامعه مستلزم عدالت اجتماعی، فراهم کردن بسترهایی برای شکوفایی افراد، رفع تبعیضات و تعصبات غیرمنطقی و غیرعقلانی، ایجاد امنیت اقتصادی- اجتماعی است که فرد بتواند در آن آینده خود را برنامه‌ریزی کند.»


راهکارهای روانشناختی چه می‌گویند؟


استاد دانشگاه تهران در ادامه گفت‌و‌گوی خود با «صبح‌نو» می‌افزاید: «راهکارهای روانشناختی برای معضلاتی که ریشه اجتماعی دارند، بی‌تاثیر نیست اما این تاثیرگذاری آن‌قدر اندک است که تکیه کردن صرف بر این رویکرد، غیرمنطقی به نظر می‌رسد. به‌طور مثال رودخانه‌ای را در نظر بگیرید که آبش آلوده است و ما می‌خواهیم مشکل آلودگی‌اش را رفع کنیم؛ در اینجا نسخه روانشناسی می‌گوید که قطره‌قطره از آب رودخانه را جدا کنیم و آن را پاکسازی کرده و مجدداً به داخل رودخانه آلوده رها کنیم، درحالی‌که نسخه جامعه‌شناسی خشکاندن منشأ آلودگی آب رودخانه است. متاسفانه نظام اجتماعی در رابطه با ناهنجاری‌های اجتماعی خواسته یا ناخواسته بر روانشناسی‌درمانی و روش‌های سازگارانه افراد با واقعیت موجود تاکید دارد، در حالی که نسخه‌های فردی و روانی مشکلات اجتماعی بیماران را حل نکرده و آن را از مرز بحران خارج نمی‌کند.»
مصطفی آب‌روشن با اشاره به ساختارهایی که موجب افزایش فشار به جامعه می‌شوند، می‌گوید: «ساختارها و نهادهای کژکارکرد باعث می‌شوند که فشارهای غیرقابل تحملی بر افراد جامعه وارد شود و کسانی که آسیب‌پذیری بالایی دارند، فشارهای بیشتری را احساس می‌کنند و زمانی که این استرس‌های بیرونی از آستانه تحمل فردی، خارج یا در قالب غیرمتعارف بر افراد جامعه تحمیل می‌شود، مشاهده می‌کنیم که در شکل انواع بیماری‌های روان‌تنی، افسردگی، خودکشی یا در قالب خشونت و انحرافات اجتماعی بروز می‌کند.»


خودکشی در جامعه ایران


آب‌روشن در بخش دیگری از سخنان خود به معضل خودکشی اشاره کرده و می‌گوید: «افکار خودکشی و نمایش خودکشی در حوزه عمومی که به‌شدت در جامعه ما رواج پیدا کرده است به‌عنوان کدهایی است که باید نظام اجتماعی را به تفکر وا دارد. خودکشی از منظر جامعه‌شناختی، عموماً با این هدف مشخص رخ می‌دهد که فرد رابطه خود و جامعه را گسسته و ناچیز فرض می‌کند و همبستگی‌های اجتماعی از قدرت چندانی برخوردار نیست که او را علیه تصمیم «خودویرانگرانه» منصرف کند. به عبارتی هر چه وابستگی‌های فرد با خانواده و گروه‌های اجتماعی سست و ناچیز باشد، ایمنی فرد نسبت به خودکشی کمتر خواهد شد. در واقع خودکشی انعکاس تنهایی، انزوا یا طردشدگی اجتماعی در افرادی است که در جمع زندگی می‌کنند اما احساس می‌کنند از حمایت‌های گروه‌ها و نهادهای اجتماعی بی‌بهره‌اند و تا زمانی‌که ما به اصلاح ساختارهای بیمار که ناشی از بحران مدیریت در جامعه هست، دست نزنیم و دائماً با نسخه روانشناسی، افرد را به سازگاری با وضعیت بیمار‌گونه موجود تشویق کنیم، نه‌تنها معضلات اجتماعی ما روز‌به‌روز بیشتر خواهد شد، بلکه انتظام اجتماعی، رو به فروپاشی خواهد رفت.»
با این وجود، بنا بر آخرین آمار منتشرشده از سوی نهادهای متولی، شیوع خودکشی در ایران بسیار ناچیز است و نسبت به دیگر کشورهای جهان آماری بسیار پایین دارد. اگرچه این روزها برخی از مسوولان شیوع افسردگی و میزان خودکشی در کشور را نه در نحوه مدیریت خود، بلکه به خاطر ایام عزاداری‌های مذهبی می‌دانند؛ اما آمارهای جهانی نشان می‌دهد میزان خودکشی در کشورهایی نظیر لیتوانی، روسیه، کره‌جنوبی، بلاروس، بلژیک و مجارستان بیشترین نرخ را دارد.
بدیهی است که در ایران باید سیاست‌های اجتماعی و اقتصادی در سطح کلان تغییر کند تا بی‌عدالتی و فاصله طبقاتی کاهش یابد، چرا که سلامت روانی، اجتماعی، اقتصادی و... با هم پیوستگی دارند.

منبع:صبح نو

انتهای پیام/

 

نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
* نظر: