|
به گزارش آوای نشاط، نظام بین الملل تا کنون دورههای مختلفی را پشت سر گذرانده است که در هر دوره این نظام ویژگیهای خاص خود را داشته است. نظامی که هم اکنون بر روابط بین الملل غالب است نظام سرمایه داری جهانی است. اگرچه سیستم سیاسی و اقتصادی برخی از کشورها ممکن است در چارچوب چنین نظامی نگنجند و یا آن را قبول نداشته باشند اما واقعیت آن است که در حال حاضر منطق سرمایه داری و لیبرال دموکراسی به رهبری امریکا بر نظام بین الملل استوار است. بسیاری از محققان مثل فرانسیس فوکویاما معتقدند که این نظم بهترین و نهایی ترین شکل از نظمی است که برای نظام بین الملل متصور است و هیچ نظریه رقیبی توان مقابله و رقابت با آن را ندارد؛ ولی برخی دیگر از نظریه پردازان معتقدند که امکان تغییر این نظام وجود دارد. در این مطلب قصد داریم به سناریوهای مختلف در خصوص آینده نظام بین الملل از منظر متفکرین بپردازیم.
این دیدگاه متأثر از تحـولات دهـه 90 و پیـروزي آمریکـا در جنـگ سـرد، مـدعی اسـت بـا فروپاشی نظام دوقطبی، نظام بین المللی به وضعیت تک قطبی کـوچ نمـوده اسـت . تنهـا ابرقدرت حاکم و تعیین کنندة نظام بین الملل جدید نیـز ایالات متحده آمریکاست. این نظام بر پایۀ یک ابرقدرت (آمریکا) شکل میگیرد که موجد تعیـین قواعـدِ بازي در دفاع از وضع موجود است. ایـن کشور بـزرگ ترین قدرتِ نظامی، فرهنگِ جهان شمول، مهم ترین اقتصاد جهان، اصلی ترین صادرکنندة ارز و پول، منبع پیشگام علمی و فناوري و بزرگترین دریافت کنندة سرمایه گذاري خارجی است. بر اساس این دیدگاه، نظم حاکم تک قطبی است که دوام آن دائمی و صلح آمیز است. سایر رقباي (احتمالی) آمریکا (روس، چین، ژاپن و آلمان) نه از شانس ایدئولوژیک برخوردارند و نـه تـوان بـرهم زدن تـوازن قـدرت جهـانی را دارنـد؛ بلکه مـداخلات آنها در حـد دخالـتهایی مهارشدنی است و قابلیت براندازي سیستم را ندارند. برخی از مهم ترین نظریه پردازیها در این حوزه به شرح زیر است.
مبنای این نظریه این است که امروزه نظام لیبرال دموکراسی به ویژه بعد از فروپاشی اتحاد شوروی به صورت یک جریان غالب و مسلط درآمدهاست که همه کشورها و جوامع باید در برابر آن تسلیم شوند. آخرین حد تلاشها و مبارزات ایدئولوژیهای مختلف در نهایت در قالب ایدئولوژی لیبرال دموکراسی سر برآوردهاست؛ بنابراین تصور این که نظام سیاسی بهتر و مناسبتری به عنوان بدیل جایگزین این نظام شود وجود ندارد. او براي اثبات ادعایش بـا طرح یک سري اسـتدلالهاي تئوریک مبتنی بـر چارچوبی تـاریخی، پردازشی از اندیشـههاي هگل و روش تکاملی داروین در تنازع بقا مدعی است، لیبرال دموکراسی بـا پیـروزي بر مکاتـب کمونیسم و فاشیسم که تنها جایگزینهاي احتمالی آن بوده اند، شکل نهایی از تکامل بشریت و حکومت را ارائه و پایان تاریخ را آفریده است. او نه تنها مکاتب مذکور، بلکه سایر جوامع و ایدئولوژیها را داراي توان بسیج کننده ای براي رویارویی با لیبرالیسم در جهان امروز نمیداند.
این نظریهها براي توضیح روابط قدرت در نظام بـینالملـل از واژه هژمـونی بهـره بـرده انـد . هژمـون به نوعی از سلطه اشاره دارد که مبتنی بر رضایت زیردستان باشد. در این دیدگاه جهان پیوسته نیازمند ثباتدهنده هژمون بـوده و قـدرت هژمـون نیـز شـرایطی مثل ترویج اقتصاد لیبرال؛ کنترل بر مواد خام، بازار سرمایه و نرخ ارز؛ کنترل بر تسلیحات نظـامی به ویژه تسلیحات نظامی هسته ای و داشتن آرمانی مـردم پسـند چـون حقـوق بشر و دموکراسی را طلب میکند. در این رویکـرد آمریکـا قـدرت هژمـون نظـام بـینالملـل اسـت کـه از طریـق یـک سیستم شبکه بندي شده حاکم از نهادهای اقتصادی و قضایی ایجادشده همچون سازمان تجارت جهـانی، صندوق بین المللی پول، بانـک جهـانی، سـازمان ملـل، دادگـاههاي بین المللی و مـوارد دیگـر، پذیرش نقش هژمونی خویش بر جامعۀ بین المللـی را تسهیل میکند و این نظم ماندگار است .
در نقد سناریوی اول میتوان گفت که این نظریه به آینده نظام بین الملل و رهبری امریکا بسیار خوش بین است. حال آن که بسیاری از آمارها نشان میدهد قدرت آمریکا در بسیاری از حوزه در حال افول است. با این مقدمه به برسی سناریوی دوم خواهیم پرداخت.
سناریوی دوم: جهان پسا آمریکایی و ظهور قدرتهای جدیدِ در نظام بین الملل
سناریوی دوم که آن را بررسی خواهیم نمود مربوط به آن دسته از نظریه پردازانی است که معتقدند اگرچه در آینده ای نزدیک قدرت امریکا رو به افول نخواهد رفت و نظام بین الملل همچنان تک قطبی باقی خواهد ماند اما این به معنای آن نیست که قدرتهای دیگر بیکار نشسته اند. این نظریه پردازان معتقدند که ما هم اکنون بـه عـصر «پـسا آمريكایی» وارد شده ايم. از منظر اينان، متأثر از فراينـد جهـاني شـدن، اغلــب كـشورهای جهــان دردهههای اخير رشد بسيار سريعی را در حوزه اقتصاد تجربه كرده اند و همين امر باعث شده است كه قدرت از تمركز شـديد خـارج شـود. از منظر آنان احتمالاً سيستم بين المللی در حال ظهور، با سيستمهای گذشـته كـاملاً متفـاوت خواهد بـود. آنها معتقدند در حـوزه سياسـي- نظامی، به احتمال زیاد قدرت بـه شـكل تك قطبـی بـاقي خواهد ماند، امـا در حـوزههای اقتـصادی و فرهنگی توزيع قـدرت تغييـر خواهـد كـرد و تسلط امريكا به پايان خواهد رسيد. از مهم ترین این دسته از نظریه پردازان میتوان به فرید زکریا اشاره کرد.
فرید زکریا در کتاب جهان پسا آمریکایی میپذيرد كه جهان تغيير كرده و يكي از آشكارترين دلايل آن حركت به سوي چند قطبی شدن است. البته وی تأكيد دارند كه اين به معناي زوال آمريكا نيـست، بلكـه ناشي از ظهور بقيه جهان است. از منظر وی در حـوزه اقتـصادي قطعـاً انتقال قـدرت در جريان است. افزون بـر ايـن و مهـمتـر آن كـه وابستگي ساير اقتصادها به اقتصاد امريكا در حال كاهش است. اما این تغييـر مركز ثقل اقتصاد جهان به سادگي به معناي تغيير در قدرت نيست، زيـرا پـول و توانايي اقتصادی به آساني قابل تبـديل بـه توانايي نظامي يـا سـاير وجـوه قـدرت نيست. وی معتقد است كه ما به جهاني وارد شده ايم كـه گزينههای امريكا محدود شده است.
برخی از نو واقع گرایان روندها را بـه سـوي چنـدقطبی شـدن نظـام بين الملل و شكل گيری نوعي موازنه قدرت به واسطه ظهور بـازيگران جديـد مـیداننـد. این دسته از نظریه پردازان معتقدند اگرچه آمریکا همچنان قدرت برتر باقی خواهد ماند اما دیگر کشورها مثل چین، هند و آلمان با رشد روز افزون اقتصادی خود به بازیگران بزرگی تبدیل خواهند شد که توان تعدیل قدرت آمریکا و پایان دادن به نظام تک قطبی را خواهند داشت.
علاوه بر دو سناریوی مذکور سناریوی سومی نیز وجود دارد که نظریه پردازان آن معتقدند عصر رهبری آمریکا و تسلط ارزشهای مورد حمایت آن مثل سرمایه داری لیبرال به پایان رسیده است. در شماره دوم همین مطلب به بررسی و ارزیابی آنها خواهیم پرداخت. پیگیر باشگاه اندیشه باشید!
منبع:باشگاه اندیشه
انتهای پیام/