|
به گزارش آوای نشاط، نگاهی به تاریخ مدرن سیاست ایران در دو قرن گذشته اثبات میکند که مفاهیم و اندیشههای سیاسی غربی از بدو ورود به عرصه سیاستورزی ایران دچار تحریف شده و با تعاریف کلاسیک فاصلهای معنادار یافتهاند. اما آیا آندسته از سیاستورزان کنونی ایران که به اعتقاد برخی، مشی آنها ذیل محافظهکاری تعریف میشوند را میتوان در عمل محافظهکار نامید؟ عباس عبدی فعال سیاسی اصلاح طلب معتقد است افرادی که امروز با عنوان محافظهکار معرفی میشوند میل شدیدی به حفظ شرایط موجود دارند که این امر علاوهبر اینکه قرابتی با مفهوم محافظهکاری ندارد بلکه برخاسته از اشتیاق آنها برای حفظ قدرت و موقعیت است.
او که تاکید دارد منفعت طلبی سیاسی در پوشش محافظه کاری بروز یافته است، این را هم می گوید که « محافظهکاران اصیل ایرانی را میتوان در حوزههای علمیه قم یافت که از محافظهکاری ناب دینی دفاع میکنند.»
در ادامه مشروح گفتگوی خبرآنلاین با عباس عبدی را بخوانید؛
*****
آقای عبدی! زمانی که روند تحولات سیاسی ایران در دو دهه گذشته را بررسی میکنیم برخی از افراد و طیفهای سیاسی که بعضا تا پیش از این جزو عناصر رادیکال بهحساب می آمدند، به تدریج مشی خود را تغییر و تعدیل کرده اند و در میانه حرکت میکنند. همین افراد گاها از سوی بسیاری از رفقای سیاسی سابق خود به «محافظه کاری» متهم می شود. از نگاه شما آیا این طیف افراد و این جریان واقعا دغدغه محافظهکاری به معنای کلاسیک آن یعنی بازگشت به سنتهای گذشته و اعتماد به آن را در سر دارند؟ یا اینکه صرفا امکان ظهور و بروز خود را در شرایط کنونی، مرهون تعدیل تفکرات خود میدانند؟
برداشت مرسوم در ایران از محافظهکاری نوعی حمایت افراطی از حفظ وضعیت موجود بدون توجه عمیق به سنتهای محافظهکارانه است درحالی که با محافظهکاری به تعبیر کلاسیک آن متفاوت است. برای نمونه محافظهکاران اصیل ایرانی را میتوان در حوزههای علمیه قم یافت که از محافظهکاری ناب دینی دفاع میکنند و اتفاقا از وضع موجود نیز دفاع نمیکنند. یا ممکن است در میان غیرروحانیون نیز با چنین افرادی مواجه شد که میتوان به سید حسین نصر اشاره کرد.
منفعتطلبی سیاسی در پوشش محافظهکاری بروز یافته است
اما افرادی که امروز به نام محافظهکار معرفی میشوند را نمیتوان به معنای کلاسیک محافظهکار لقب داد. این افراد اغلب میل شدید به حفظ شرایط موجود بویژه شرایط سیاسی آن و بدون توجه به پیشینه سنت بروز میدهند و دفاع آنها از بخشی ارزشهای سنت بواسطه اعتقاد راسخ به این اصول نیست بلکه نتیجه واهمه از تغییردر وضعیت و منافع شخصی صورت میگیرد و دفاع تئوریکی از این رفتار خود ندارند.
یک سنت گرای واقعی در ایران کمتر ممکن است از برنامه هایی چون عصر جدید دفاع کند
این افراد اگر با علم به اینکه منافعشان با خطری روبهرو نخواهد شد در موقعیت جدیدی قرار بگیرند تغییر موضع میدهند و از آن شرایط دفاع میکنند. برای نمونه یک سنتگرای واقعی در ایران کمتر ممکن است از برنامههایی چون عصر جدید دفاع کند یا حتی مخالفت نکند ولی محافظهکاران ایرانی به راحتی این کار را انجام میدهند.
محافظه کاران اصولگرا را می توان فرصت طلب سیاسی دانست
بخش مهمی از اصولگرایانی که اکنون بهعنوان محافظهکار شناخته میشوند را میتوان ذیل چارچوب فرصتطلب سیاسی تعریف کرد. به ویژه در بین نیروهای جوانتر اصولگرایان پایبندی جدی به «سنت» بهمعنای اخص کلمه ندارند و از اینرو محافظهکار محسوب نمیشوند و رادیکالتر از نسلهای پیشین خود هستند.
معضل جامعه ایرانی ایجاد موازنه میان سنت و مدرنیته است
ادموند برک، پدر محافظه کاری بریتانیا معتقد است که اساسا قابل اعتمادترین روش برای اداره یک جامعه بازگشت به سنتهای آن است. اما به نظر میرسد آنچه که در ایران ذیل محافظهکاری در حال بروز است، تمایل برای حفظ شرایط موجود است. این تناقض از کجا ریشه میگیرد؟ آیا میل برای ماندن در قدرت را میتوان از عوامل اصلی آن دانست؟
اگر از زوایه دیگری به این امر بنگریم واقعیت آن است که ما نه توان عبور کامل از سنتها را داریم و نه قابلیت مقابله با تحولات را داریم. میتوان معضل اصلی جامعه ایرانی را برقراری موازنه میان دو پدیده سنت و مدرنیته تعریف کرد؛ اینکه چگونه بتوانیم با موج تحولات و همزمان با اتکا بر سنتهای گذشته، همراهی کنیم؟ البته فرد فرد جامعه ایرانی نیز بدین معضل گرفتار است. حتی سنتیترین افراد نیز خواستار نیل به نوعی از تحولات هستند. در مقابل نیز رادیکالترین افراد نیز از آن واهمه دارند تا مبادا سنتها را بهطور کامل از دست بدهند و دچار خلا شوند. با گذشت زمان نیز ناسازگاری میان این دو جریان بهطور فزایندهای افزایش مییابد چراکه شکاف موجود میان دو گرایش تعمیق میشود و به همین واسطه ریسکها برای عبور از این ناسازگاری میان سنت و امر مدرن نیز افزایش مییاند. بیشترین جلوه ان در مساله زنان است.
ریشه تعبیر محافظه کاری در ایران به واژه هایی مقل ترسو بودن یا محاسبه گری برخاسته از چه دیدگاهی است؟
در ایران رویه نادرستی بنا گذاشته شده است مبنی بر اینکه اصطلاحات واجد مفاهیم مشخص در غرب را با نوعی تحریف وارد دایره واژگان خود میکنیم. زمانی که بار مفهومی کلمات یک اندیشه را تغییر میدهیم؛ رد و نادیده گرفتن این اندیشه بسیار ساده میشود در حالی که مفاهیمی نظیر توسعه، محافظهکاری و لیبرالیسم نکاتی نیست که بتوان آنها را تنها با زدن یک برچسب رد کرد.
محافظهکاری با انقلاب سازگاری ندارد
بدین ترتیب تعاریف و خوانش نادرست از مفاهیم و اندیشهها مجال را برای رد آنها فراهم میسازد. یکی از همین موارد نیز محافظهکاری است. این واژه بیهیچ وجه در غرب به معنای ترسو بودن نیست و یک گرایش جدی به شمار میآید. اما گرایش به تغییر نیز در هر جامعهای ضرورت خود را دارد. بنابراین وظیفه موازنهسازی میان این دو جریان(گرایش به تغییر و گرایش به ثبات) بر عهده سیاست مردان و روشنفکران جوامع قرار دارد.
میدانیم که هویت انقلاب اسلامی همواره بر لزوم حرکت به سوی پیشرفت و عدم رضایت به وضع موجود یا گذشته تاکید دارد، اجتهادی که انقلاب بر اساس آن استوار است لزوم تغییر و حرکت مداوم جامعه را مورد تاکید قرار می دهد. از اینرو آیا نمیتوان اندیشه محافظهکاری را مغایر با اصول انقلاب اسلامی دانست؟
اصولا محافظهکاری با انقلاب سازگاری ندارد چراکه انقلاب تاکید بر تحولخواهی بنیادین دارد و آن را مسیر رهایی از وضعیت موجود میداند. اینکه برخی عنوان میکنند که این انقلاب می خواهد به ۱۴۰۰ سال قبل بازگردد فارغ از نادقیق بودن این ادعا، تغییری در اصل موضوع ایجاد نمیکند و نمیتوان آن را محافظهکاری دانست ضمن اینکه انقلاب یک پدیده مدرن است و به هیچ وجه با ارزشهای سنتی قابل جمع نیست.
نخستین دستاورد انقلاب اسلامی دستیابی زنان به حق رای بود
در همین انقلاب اسلامی نیز مبرهن است که ما به گذشته بازنگشتیم. نخستین دستاوردهای انقلاب که البته مخالف سنت و محافظهکاری گذشته بوده است، دستیابی زنان به حق رای بود. اعطای حق رای به زنان که پیش از انقلاب با مخالفت سرسختانه قشرهای سنتی مواجه شد، همین زنان پس از پیروزی انقلاب توانستند تا حق انتخاب شدن را نیز به دست آورند. شمار اینگونه تغییرات پس از انقلاب فراوان است و به هیچ وجه نمیتوان آن را همراستا با محافظهکاری دانست. نمونه دیگرش رکن مهن محافظه دفاع از مالکیت است که بر اثر انقلاب در بسیاری از حوزهها این اصل نقض شد و تا کنون هم ادامه دارد.
«اصولگرایِ اصلاح طلب» یا «اصلاح طلبِ اصولگرا» بودن می تواند از عمق شکاف ها بکاهد
آیا این جریان را که بعضا خود را «اصلاح طلبان اصولگرا» یا «اصولگرایان اصلاح طلب» معرفی میکند معلول نوعی پختگی سیاسی در بستر زمان و عمل است یا انفعال سیاسی؟
بنده مخالفتی با بیان اینگونه مفاهیم ندارم چراکه میتواند اندکی از عمق شکافها بکاهد و قطبیت جامعه را کاهش دهد که امری مثبت است.
دفاع از وضع موجود می تواند مصداق تندروی باشد نه محافظه کاری
تا چه میزان ساختار کنونی موجب دامن زدن به رشد چنین رویکردی در میان خواص سیاسی شده است؟ نمیتوان گفت ساختاری که حزبی نیست افراد را یا محافظه کار میکند و یا تندرو؟
بهطور معمول ساختارهای حزبی ارتباطی با تندروی یا محافظهکاری ندارند. اصولا محافظهکاری در برابر تندروی نیست زیرا تندروی روش است و در بسیاری از مکاتب از جمله محافظهکاران میتواند دیده شود. بلکه در معنای ایرانی آن اینگونه تعبیر میشود. حتی خود محافظهکاری نیز در برخی از موارد به نوعی تندرو محسوب میشود، بدین معنا که دفاع شدید از وضع موجود میتواند مصداق تندروی باشد نه محافظهکاری یا حتی ترسو بودن. در مجموع باید گفت که حزبی نبودن ساختار سیاسی موجب سیال بودن فضای سیاسی میشود و نهادهای حزبی موثر تشکیل نمیشوند. حتی ممکن است خود محافظهکاران نیز نتوانند در چنین بستری آنطور که در نظر دارند اندیشههای خود را دستهبندی و ارائه کنند.