اعتراف به قتل قبل از جشن عروسی
یکی از بازداشتشدگان، تازه دامادی است که ۱۱ بهمنماه به اتهام قتل همسرش بازداشت شده است. او که دارای دکترای آیتی است، در حالی که در تدارک جشن عروسی بود، همسرش را در خانهشان در جنتآباد به قتل رساند و جسدش را به آتش کشید.
چندسال داری؟
۳۳ سال
چند سال بود فریبا را میشناختی؟
از سال ۸۵ او را میشناختم تا اینکه تصمیم گرفتیم با هم ازدواج کنیم. سه سال از عقدمان میگذشت و قرار بود، جشن عروسیمان را برگزار کنیم.
چطور با هم آشنا شدید؟
من و فریبا هم دانشگاهی بودیم من دکترای آیتی داشتم و فریبا هم کارشناسی ارشد همین رشته را داشت.
بر سر چه چیزی اختلاف داشتید؟
فریبا توقعات زیادی داشت. سعی کردم همه آنها را انجام دهم. او از من خواست خانهام را به نامش بزنم، قبول کردم و خانهای که داشتم را به نامش سند زدم، اما او دستبردار نبود و همچنان توقعات زیادی داشت و انتظار داشت همه اموالم از جمله ماشین و حسابهای بانکیام را به نامش بزنم. از دست او خسته شده بودم تا اینکه روز حادثه با هم درگیر شدیم و او را کشتم.
از قبل انگیزه قتل داشتی؟
خیر. اتفاقی بود و کنترل اعصابم را از دست دادم.
از نحوه قتل بگو؟
در اتاق خواب بودیم که با هم درگیر شدیم. همان جا از وسایل کارم یک کابل برداشتم و یک سر آن را به پریز برق زدم و سر دیگر کابل را به بدن فریبا وصل کردم و او دچار برق گرفتگی شد. بعد تصمیم گرفتم با وقوع یک حادثه آتشسوزی صحنهسازی کنم. اول ادعا کردم که خانه آتش گرفته و فریبا در آتش سوخته است.
آتشنشانان به محل آمدند و جسد فریبا در اتاق خواب کشف شد. فکر میکردم که با این نقشه توانستهام پلیس را فریب دهم، اما اشتباه میکردم و خیلی زود دستم رو شد و مجبور شدم که به قتل اعتراف کنم.
خانوادهاش کجا بودند؟
آنها برای پخش کارت عروسی به شهرستان رفته بودند، من و فریبا در خانه تنها بودیم.
این همه علاقه آن هم در بهترین و شیرینترین لحظات زندگی چرا به اینجا رسید؟!
فریبا با توقعات بالایی که داشت مثل استخوان در گلو شده بود. نمیدانم چرا همه چی خراب شد...
سارق: پولدارها به بیپولها کمک کنند تا سرقت کم شود
در بین متهمان بازداشتشده چهار زن بودند که میانگین سن آنها ۲۳ تا ۲۵ سال بود. آنها به اتهام سرقت در وسایل نقلیه عمومی دستگیر شده بودند. یکی از اعضای باند به نام مریم ۲۳ ساله مدعی بود هر جا درخواست کار داده یا قبول نکرده یا از درخواست رابطه کردهاند، برای همین مرتکب سرقت شده است.
سابقه داری؟
خیر
چطور مرتکب سرقت میشدی؟ از چه افرادی؟
گوشیهای مدل بالا و کسانی را که تیپ خوبی داشتند، شناسایی میکردم، سپس یکی از اعضای باند مالباخته را سرگرم میکرد و دیگری مرتکب سرقت میشد.
کجاها؟
بیشتر در مترو.
چه شد که به فکر سرقت افتادید؟
پول لازم داشتیم. از طرفی هر جا سراغ کار میرفتیم، درخواست نامشروع داشتند و به همین دلیل مجبور بودیم کارمان را رها کنیم.
پول را برای چه کاری لازم داشتی؟
بابت عمل جراحی که داشتم و خرج خانوادهام.
آیا به جرمت فکر کردی؟
بله، ولی چرا باید بعضیها پول زیادی داشته باشند و ما فقیر باشیم. هر کس پول دارد باید به ما کمک کند.
گفتگو با یکی از شاکیان باند
یکی از شاکیان این متهمان زنی شهرستانی بود، برای درمان فرزندش به پایتخت آمده بود که ماجرای سرقت را برایم توضیح داد.
چطور توانستی سارق را شناسایی کنی؟
در ایستگاه اتوبوس انقلاب داشتم سوار اتوبوس میشدم، دختر جوانی را دیدم که مرا هل داد. اعتراض کردم و بعد از اینکه سوار اتوبوس شدم او هم بلافاصله بدون نوبت سوار ماشین شد. دستم را محکم روی کیفم گذاشته بودم که دختر جوان مرا دوباره هل داد. داشتم میافتادم که دستم را از روی کیفم برداشتم و دستگیره بالای سرم را گرفتم. دو ایستگاه بعد چند پیامک برایم آمد که نشان میداد، در فاصله پنج دقیقه ۱۰ میلیون تومان از حسابم برداشت شده است. وقتی کیفم را بررسی کردم، متوجه شدم که کارت عابربانک، یک چک در وجه حامل و اوراق هویتیام سرقت شده است و فهمیدم که سرقت کار همان دختر بود، شکایت کردم و مأموران دو هفته بعد از سرقت، او را بازداشت کردند.
مگر رمز کارتت داخل کیف بود؟
خیر. در آن کیف شناسنامه و مدارک دیگر بود. رمز کارتم تاریخ تولد فرزندم بود که سارق بلافاصله آن را تشخیص داده و برداشت کرده بود.
این همه توصیه کردهاند، برای انتخاب رمز از تاریخ تولد یا موارد مشابه استفاده نکنید. چرا نشنیده گرفتید؟
اشتباه کردم.
آیا پول نقد نیز همراه داشتید؟
بله ۵۰۰ هزارتومان همراه یک چک حامل ۵ میلیون تومانی، سفته ۱۵ میلیون تومانی و طلا.
با این همه پول نقد و چک در شهر بزرگی مثل تهران سوار وسیله نقلیه عمومی شدید؟
در شهری در شمال مغازه دارم. هر بار برای تهیه جنس به تهران میآمدم و این بار اولم نبود. از طرفی پسرم قرار بود برای بیماریاش که تیروئید سمی بود، جراحی شود. احتمال دادم برای بستری کردن او نیاز به پول باشد. الان هم فرزندم در اتاق عمل است و فردا مرخص میشود و از طرفی پولی ندارم که او را ترخیص کنم.