|
به گزارش آوای نشاط، «الکساندر کنیازف» کارشناس مسائل سیاسی و امنیتی در یادداشتی که در اختیار خبرنگار خبرگزاری فارس در دوشنبه قرار داد، به بررسی ابعاد آشکار و پنهان توافق بین آمریکا و طالبان پرداخت.
در این یادداشت آمده است: هر توافقی حتی اگر به صورت حداقلی بتواند برای دستیابی به صلح در یک کشور در حال جنگ کمک کند، باید مورد تحسین و حمایت قرار گیرد اما این اصل در مورد سندی که در 29 فوریه سال 2020 (اول اسفند) در «دوحه» توسط نمایندگان وزارت امور خارجه آمریکا و طالبان به امضا رسید صدق نمیکند، زیرا این توافقنامه به هیچ وجه حل مشکل افغانستان را در نظر ندارد.
در رابطه با ارزیابی این توافق لازم است حداقل مواضع و منافع متفاوت سه جانب بازیگر داخلی افغانستان، آمریکا و فهرست بلندبالای بازیگران خارجی در نظر گرفته شود.
منظور از بازیگران داخلی افغانستان طالبان، دولت «کابل» و برخی مخالفین هستند.
طالبان را میتوان از جمله شرکت کنندگان این فرایند دانست که به میزان بسیار بالایی از امضای این توافق احساس رضایت دارد زیرا از این طریق توانسته به بیشترین اهداف و مقاصد خود دست یابد.
در حالی که بخش مهمی از نخبگان طالبان شانس جدی برای مشارکت در قدرت کابل را دارند، این جریان با حفظ توانمندیهای نظامی - سیاسی و منابع حمایت داخلی (وجود شبکههای زیرزمینی نفوذ در اکثر ولایتهای افغانستان) و خارجی (وجود پایگاههای پشتیبانی در پاکستان) در صورت لزوم میتواند به طور سریع به وضعیت مخالف مسلح یا جنگنده برگردد.
در عین حال با این اقدام، کنترل طالبان بر مناطق و ولایتهایی که هم اکنون زیر نظارت خود آنها قرار دارد، مشروعیت پیدا میکند.
حتی مشروعیت کوتاه مدت که منجر به کاهش فعالیت نیروهای دولتی در این مناطق و ولایتها خواهد شد، به طالبان اجازه می دهد تا کنترل خود را نه تنها تقویت بخشند بلکه به طور قابل توجهی گسترش دهند.
به طور خاص باید روی این نکته تاکید شود که توافق با آمریکا به طور جدی وزن سیاسی طالبان را (از جمله جنبههای بین المللی آن) تقویت خواهد کرد.
در این راستا وعده آمریکاییها برای لغو تحریمها علیه اعضای طالبان تا ماه اوت سال 2020 و کمک به خروج طالبان از لیست تحریمهای سازمان ملل متحد تا ماه می سال 2020 حائز اهمیت است.
هیأت طالبان در دوحه به طور نمادین «رژه پیروزی» برگزار کرد که بدون شک در فعالیتهای آتی تبلیغاتی خود از این «تصویر پیروزی» به طور گسترده بهره برداری خواهد داشت.
در هر صورت بخشی از نخبگان طالبان که در این توافق شرکت میکنند طی این دوره کوتاه مدت با وجود احتمال وقوع برخی از اختلافات و رویاروییها، نه تنها قادر به ورود به فضای سیاسی و اقتصادی مشروع افغانستان خواهد بود بلکه پتانسیل و اقتدار بین المللی خود را تقویت نیز خواهد کرد.
نمونه بارز چنین موفقیتی را میتوان در وضعیت فعلی «گلبدین حکمتیار» و اطرافیان وی از حزب اسلامی مشاهده کرد.
البته نکات فوق فقط مربوط به آن بخش از نخبگان طالبان است که با حمایت از امضای توافق، در حقیقت قصد دارند شرایط کلی توافق را دنبال کند.
مشکل طالبان به عنوان یکی از بازیگران داخلی افغانستان به ناهمگونی و عدم مدیریت متمرکز آن (وجود نداشتن سازوکارهای تبعیت به صورت عمودی) ارتباط دارد.
پژوهشهای مختلف انجام شده حاکی از وجود چندین (4-5) فراکسیون در داخل طالبان است که عمدتا به صورت مستقل اقدام کرده و حتی در اقدامات مشترک نیز حضور مییابند که از سوی «شورای کویته» (البته وضعیت برتر این شورا نیز در بیشتر موارد اسمی یا نمادین است) در نظر گرفته شده باشد.
این نکته نیز مهم است که هر یک از گروههایی که معمولاً تحت عنوان طالبان قرار میگیرند دارای روابط خارجی خاص خود میباشند و برای آنها این نوع روابط در بسیاری از موارد مهمتر و سودآورتر از آن است که تابع تصمیمات شورای کویته باشند.
علاوه بر آن در هر یک از این گروهها فرآیندهای داخلی پیچیدهای نظیر منشعب شدن، تغییر ساختار و رهبری و... صورت گرفته و فقدان ارتباط به صورت عمودی منجر به عدم اجرای دقیق دستورات از سوی شبه نظامیان در مناطق شده است.
بارها تلاشهایی جهت تامین بدون چون و چرای دستورات شورا از سوی اعضای طالبان صورت گرفته ولی موثر نبوده زیرا این امر با طبیعت و جوهر اصلی طالبان مغایرت دارد.
اگر به حرفهای «مایک پمپئو» وزیر امور خارجه آمریکا بشود استناد کرد، بخش محرمانه توافق فقط به امنیت سربازان آمریکایی مربوط میباشد.
همچنین اسناد منتشر شده به هیچ وجه موضوعات مربوط به همگرایی شبه نظامیان طالبان با مردم افغانستان و به حداقل رساندن درگیریهای اجتناب ناپذیر در این روند را مشخص نکرده است.
فقط میتوان احتمال داد که این موضوع در حقیقت مهم و حساس برای دستور کار مذاکرات و توافق فرضی بین طالبان و دولت کابل واگذار شده است.
حتی در صورت تداوم موفقیت آمیز روند مذاکرات صلح که به صورت فرضی میتواند منجر به سازش بین طرفها شود، بخش زیادی از شبه نظامیان طالبان در فرآیند همگرایی با مردم کشور جایی برای خود پیدا نکرده و در حاشیه قرار خواهند گرفت.
این یک ظرفیت فوق العاده بزرگ برای همه گروههای تروریستی باقیمانده خواهد بود که به سادگی میتواند فضای امنیتی کشور را بسیار آشفته تر کند.
از این لحاظ سازمانهایی مانند داعش امکان دستیابی به منابعی جهت بسیج شبه نظامیان را در اختیار خواهند گرفت.
همزمان نمیتوان امکان به اصطلاح تناسخ نوعی از طالبان جدید را استثنا دانست که به دنبال براورده کردن آرمانهای گروهی از فرماندهان ناراضی نسل جدید این جنبش خواهند بود.
در میان همه بازیگران داخلی افغانستان وضعیت «اشرف غنی» و دولت وی وخیم تر به نظر میرسد. نادیده گرفتن وجود این دولت از سوی طالبان و همچنین در جریان مذاکرات دوحه از سوی آمریکا، در یک سال پیش وی را وادار به تشدید اقدامات نظامی علیه طالبان کرد.
در ماه سپتامبر سال 2020 به هم خوردن مذاکرات دوحه برای اشرف غنی فرصت برگزاری انتخابات ریاست جمهوری در 29 سپتامبر (7 مهر) را فراهم کرد.
مشروعیت مشکوک این انتخابات و همچنین نتایج آن، در حال حاضر به یک بحران حاد در فضای سیاسی افغانستان منجر شده است.
«عبدالله عبدالله» رئیس اجرایی دولت افغانستان که پیروزی اشرف غنی را قبول ندارد، توانست بسیاری از مخالفین ناهمگون را که از اقلیتهای قومی و همچنین از بخش قابل توجهی از احزاب پشتون نمایندگی میکنند، (البته مطابق با سنت سیاسی این کشور برای کوتاهترین زمان ممکن) متحد کند.
روند در حال شکل گیری به اصطلاح «دولت فراگیر» توسط عبدالله عبدالله و انتصاب والیهای وی در چندین ولایت و در حقیقت عدم وجود شرایط سازش با غنی بحران سیاسی را ایجاد کرده که به نظر نمیرسد خروج سریع از آن امکان پذیر باشد.
عبدالله از توافق بین آمریکا و طالبان حمایت کرد (ضمنا حامد کرزی به عنوان متحد اصلی موقت پشتون تبار عبدالله نیز از این توافق پشتی بانی به عمل آورد) ولی با این حال چنین یک اقدامی را نمیتوان موضع واحد مخالفین مشروع افغانستان دانست.
تمایل عبدالله برای هرگونه سازش به خاطر بازگشت به قدرت پس از اعلام نتایج انتخابات ریاست جمهوری سال 2014 افغانستان نیز به نمایش گذاشته شده بود. در آن موقع «جان کری» وزیر امور خارجه وقت آمریکا نتایج انتخابات را تائید کرده و با ایجاد پست «رئیس اجرایی دولت» برای عبدالله به حل مشکل دست یافته بود.
این بار توافق خصوصی وی با اشرف غنی میتواند کاملاً مورد حمایت آمریکاییها قرار گیرد اما عبدالله مدت هاست که نه تنها بیانگر منافع همه احزاب قومی، بلکه حتی جامعه تاجیک و یکی از بخشهای مهم آن - جمعیت و نخبگان پنجشیر نمیباشد.
بنابراین برای پنجشیریها و سایر تاجیکها و همچنین برای همه احزاب قومی - سیاسی افغانستان ائتلاف مجدد عبدالله و غنی به احتمال زیاد اقدامی ناراحت کننده خواهد بود.
برای احزاب و سیاستمدارانی که از منافع جوامع تاجیک و هزاره و سایر اقلیتهای قومی نمایندگی میکنند، توافق با طالبان یک چالش جدی در زمینه روابط بین قومی خواهد بود.
این به معنای ظهور یک فضای بزرگ تنش آلود (از توزیع مجدد املاک و منابع گرفته تا افزایش جدی سهم نخبگان پشتون همراه با ناسیونالیسم پرخاشگرانه) خواهد بود که ادعای حضور در عرصه سیاسی و حوزه مدیریت دولت را خواهد داشت.
بازگرداندن طالبان باعث افزایش سهم قابل توجه پشتونها در همه برنامههای انتخاباتی و کاهش شدید اهمیت نخبگان غیر پشتون خواهد شد.
برای نخبگان غیر پشتون، ارتباط طالبان با پاکستان یک عامل منفی تلقی میشود.
اینکه اشرف غنی با داغ کردن کارزار نظامی ضد طالبانی در ماه مارس سال 2019، عدهای از شخصیتهای غیر پشتون و دارای روحیات ضد پاکستانی و ضد طالبانی نظیر «امرالله صالح» را به رهبری نظامی جذب کرد، تصادفی نبود.
در افغانستان هیچ سیاستمدار و نیروی سیاسی که آشکارا ضد آمریکایی باشند یا از سوی «واشنگتن» مدیریت نشوند، وجود ندارد.
با این حال این بدان معنا نیست که همه سیاستمداران و احزاب سیاسی افغانستان به دستور واشنگتن از ائتلاف جدید فرضی غنی و عبدالله (به ویژه با توجه به احتمال ائتلاف اجتناب ناپذیر چنین یک دولتی با نخبگان عالی طالبان) حمایت خواهند کرد.
چنانچه چنین یک ائتلافی شکل بگیرد، این به معنای مرحله جدید رویارویی بین دولت ناهمگون و با جهت گیریهای متفاوت کابل از یک سو و احزاب قومی - سیاسی از سوی دیگر خواهد بود.
این نوع رویارویی که منجر به حفظ سطح بالایی از بی ثباتی و ابهامات سیاسی خواهد شد، توسط طرفهای خارجی ذی علاقه پشتیبانی خواهد یافت.
این وضعیت با توجه به نوع نگاه طالبان نسبت به دولت اشرف غنی (که سالهاست همه جناح های طالبان آن را به رسمیت نمی شناسند) پیچیده تر خواهد شد.
نظر طالبان نسبت به نتایج انتخابات ماه سپتامبر ریاست جمهوری افغانستان نیز هیچ گونه تغییر مثبتی ندارد.
در چنین شرایطی حتی سرنوشت مذاکرات برنامه ریزی شده بینالافغانی کاملاً مبهم به نظر میرسد. جالب اینجاست که طالبان روی دخیل کردن مخالفین بیرون از سیستم در روند مذاکرات اصرار میکنند.
احتمالاً در نهایت نوعی سازش در این مسئله حاصل خواهد شد، ولی این اتفاق در چشم انداز کوتاه مدت بعید بوده و قطعاً قادر به نمایندگی از همه گروههای جامعه افغانستان و محافل سیاسی حاکم نخواهد بود.
این موضوع نیز باعث حفظ فضای پرتنش سیاسی و امنیتی در کشور خواهد شد.
در یک وضعیتی استراتژی آمریکاییها حساب شده به نظر میرسد. این استراتژی اجرای 2 هدف مهم در سیاست داخلی و خارجی (جهانی) واشنگتن را مد نظر دارد.
وعده خروج مرحلهای نیروی نظامی از افغانستان، احیای طالبان چه در آمریکا و چه در سطح بین المللی و تعدادی از شرایط و تعهدات واشنگتن از مواردی است که به وضوح در تبلیغات انتخابات ریاست جمهوری آمریکا به نفع تیم «دونالد ترامپ» دنبال میشود.
بروز هرگونه مشکل در روند صلح افغانستان به راحتی توسط تیم ترامپ میتواند برای انتخاب کنندگان آمریکایی «توطئه جانب افغانی» (مهم نیست طالبان باشد یا دولت کابل) تعبیر شود.
به احتمال زیاد برای انتخاب کنندگان عادی آمریکایی آغاز روند صلح افغانستان توسط «کاخ سفید» مهم بوده و در روند تبلیغات انتخاباتی به جزئیات موضوع توجه نشان نخواهند داد.
در عین حال سیاست خارجی آمریکا با اهداف مورد نظر خود فاصله نخواهد گرفت: حفظ وضعیت قدرت برتر خارجی در افغانستان، کنترل بر دولت کابل، حفظ فرصت برای ایجاد منازعات قابل کنترل در کشور که کابل را نیازمند کمکهای آمریکا و به احتمال زیاد حضور نظامی آن خواهد کرد.
برای سایر بازیگران خارجی نیز زمینههای وسیعی برای فعالیت فراهم خواهد بود.
همگرایی و مشارکت نخبگان طالبان در قدرت به احتمال زیاد منظم و سازمان یافته نخواهد بود و در شرایط جدید نیاز آنها به حمایت خارجی منجر به افزایش وابستگی به حامیان مالی شناخته شده و قبل از همه عربستان سعودی، قطر و ترکیه خواهد شد.
حفظ نقش پاکستان به عنوان مدیر اصلی گروههای طالبان فرصتهای جدیدی را جهت نفوذ در اختیار «اسلام آباد» و از جمله به نفع چین قرار خواهد داد.
تحلیل دوره قبلی سیاستهای آمریکا در افغانستان اجازه میدهد این پیش بینی را داشت که نقش مشارکتی 2 متحد منطقهای واشنگتن - یعنی هند و ازبکستان در افغانستان ادامه خواهد کرد.
مشارکت «دهلی نو» علاوه بر پذیرش بخشی از مسئولیت کمکهای اقتصادی به افغانستان، همچنان در متن رویاروییهای هند و پاکستان و رقابتهای هند و چین حفظ بی ثباتی در افغانستان در سطح معینی را که منطبق با منافع آمریکا باشد، دنبال خواهد شد.
ازبکستان مجری اصلی برنامه همگرایی افغانستان با کشورهای آسیای مرکزی میباشد.
هرچند این موضوع فعلا خارج از چارچوب روند بینالافغانی است، اما به این دلیل که احتمالاً منازعات در افغانستان و از جمله در شمال این کشور ادامه خواهد یافت (و ممکن است افزایش هم یابد) اما از اهمیت زیادی برخوردار میباشد.
برای ایران و روسیه ظهور پیکربندی جدید منازعه افغانستان ضرورت تحول جدی استراتژیهای سیاسی «تهران» و «مسکو» نسبت به این کشور را پیش خواهد آورد که این موضوع نیازمند هماهنگی عمیقتر اقدامات بین کشورها (احتمالاً همراه با چین) و همچنین جستوجوی اشکال جدید تعاملات با نیروهای سیاسی افغانستان خواهد بود.
انتهای پیام/