|
به گزارش آوای نشاط، کرونا این روزها در کنار رنجهایش درسهای زیادی برای بشریت دارد و چند چیز مهم را در زندگی به ما یادآور شد که بشر باید راه تواضع را در پیش بگیرد و از سلطهگری بر طبیعت و کائنات دست بردارد.
کرونا در عین آزاردهندگیاش به ما فرصتی طلایی برای اندیشیدن و بازنگری به بنیادیترین مسائل زندگی و جهان، پیشروی ما قرار داده است.
چیزی که مهم است و درسی که از کرونا باید گرفت این است که ما باید از چندپارگی پرهیز کرده و یکپارچگی جهانی را در برابر کرونا در پیش بگیریم تا بتوانیم هم در مقابل کرونا و هم در مقابل تمام اپیدمیهای آینده و بحرانهای پیشرو پیروز بشویم و به قول کامو «راهی نیست یا باید با هم زیست یا با هم مرد».
به هر حال کرونا به مانند واقعیتی، در زندگی همه ما خواهند ماند و از طریق مجاری ارتباط انسانی غربالگریاش را انجام خواهد داد و باعث مرگ و میر بسیاری از انسانها خواهد شد، اماجامعه جهانی و بالاخص جامعه ایرانی را با افزایش خودآگاهی و تغییراتی در سبک زندگی روبرو خواهد کرد که منجر به سرعت بخشیدن و گام نهادن در مسیر تفکر خواهد کرد.
کرونا به ما نشان داد که تحمل تنهایی برای انسان سخت است نه به خاطر اجتماعی بودن انسان، بلکه باید واکاوی کرد که چرا انسانها در تنهایی کلافه و عصبی میشوند؟ پاسخش را نیچه این گونه داده است: «نادوستی شما با خویش، تنهایی را برای شما زندان میکند» کسی که با خودش دوست نباشد نمیتواند تنهایی را تاب بیاورد.
کرونا با همه بازی میکند و به معنای مطلق کلمه متجاوز است و مرزها را یکی پس از دیگری درمینوردد. او شدیداً بیحیاسیت و ابایی از دست درازیهایش ندارد، حال آنکه این دستدرازی میتواند دستدرازی به یک کودک باشد یا دستاندازی به یک مفهوم ذهنی.
در میان همه این بحرانهای دوران کرونایی، کرونا نوع جدیدی از جامعه کنترل را نیز پیشروی ما قرارداده است و خود قرنطینه شکلی از آوردن بیمارستان به خانه است، حتی نظارت بر خود و بدن خود نیز با پاییدن دیگری همراه است.
کرونا برای اهل طب و جامعه پزشکی ویروس است اما برای کسانی که به عشق فکر میکنند یک بحران است تا قبل از کرونا دستدادنها نمادی از دوستی، ارتباط انسانها نمادی از اجتماعی بودن و آغوشکشیدن نمادی از عشق بود.
در روزگار کرونایی تمام این نمادها فراموش شده و حتی انسان را با دستهایش بیگانه کرده است. آغوش ممنوع است، بوسه ممنوع است و هر انسان به مثابه تهدیدی به دیگری مینگرد و سخن هابز «انسان گرگِ انسان» به وضوح قابل مشاهده است و تنها اصالتی که وجود دارد فردیت و اصل بقاست.
تاریخ باید بنوسید، در روزگاری که سرزمین من باید گل و موسیقی و بوسه و رنگ و .... حرف اول را میزد هیچ دوست دارمی حق نداشت از فاصله یک متری نزدیکتر شود و همهی برایت میمیرمها و دوستتت دارمها در فاصله یک متری که کرونا به ما تحمیل کرده بود، تلف شدند.
قطعاً زندگی ما به قبل و بعد از کرونا تقسیم خواهد شد و تغییرات اجتنابناپذیر خواهند بود و ترکشهایی را در زندگی خود احساس خواهیم کرد که به نقل از موراکامی خاصیت طوفان است.
در جهان پس از کرونا اگر زنده ماندیم باید نگرشی نو به دنیا داشته باشیم و باید به چیزهایی به مانند ثروت، فقر، طبقه، رنگ پوست و ..... که باعث جدایمان میشد را به کناری نهاده و حتی رابطه خود را با طبیعت بازنگری کرده و در فکر طرحی تازه برای بشریت باشیم و به لبخندها و بوسه و آغوشها بیشتر اعتماد کنیم.
انتهای پیام/