|
به گزارش آوای نشاط، سیاست دولت «دونالد ترامپ» در قبال آسیای مرکزی و قزاقستان در چارچوب منافع و اولویتهای فعلی ایالات متحده در عرصه جهانی، محدودیتهای مالی «پنتاگون» و کمک به کشورهای خارجی، در رقابت با سایر مباحث مورد نیاز مقامات آمریکایی شکل گرفته است.
برخی از بحرانها که همزمان در مناطق دیگر فوران کردند ، موضوع «آسیای مرکزی» را از دستور کار ژئوپلیتیک غربی به حاشیه برد.
موضوع داعش در سوریه و عراق ، بحران در اوکراین ، جنگهای داخلی در شمال آفریقا، لازم الاجرا شدن توافق هستهای با ایران و تقابل روسیه و چین به مراتب از اهمیت بیشتری از موضوعات منطقه آسیای مرکزی برخوردار است زیرا «واشنگتن» آسیای مرکزی را تهدید مستقیمی برای امنیت خود نمیداند.
وضعیت آسیای مرکزی در حال حاضر و در آینده قابل پیش بینی است، این منطقه برای آمریکاییها نه به تنهایی بلکه فقط به عنوان وسیلهای برای تأثیرگذاری بر مراکز قدرت جهانی و در رقابت با غرب مهم است.
علاوه بر این آسیای مرکزی توسط قدرتهای بزرگ احاطه شده که منافع و روابط بسیار بیشتری از آمریکا دارند.
ایالات متحده منافع اصلی در آسیای مرکزی ندارد اما اهداف مرتبط با مهار چین ، ایران و روسیه در برنامه خود را دارد.
همه اینها در کنار هم باعث میشود که در دستور کار غرب به همسایگان آسیای مرکزی اهمیت بیشتری نسبت به خود آن داده شود.
ضمن این که ایالات متحده از مزایای جغرافیایی و منافع قابل توجهی در آسیای مرکزی مانند روسیه و چین برخوردار نیست.
با توجه به این واقعیتها، آمریکا به دنبال اتخاذ یکی از راهکارها برای برقراری تعادل از دور است و از ابزارهای خود در سیاست، اقتصاد و در صورت لزوم امنیت استفاده کند تا به صورت انتخابی به عنوان شریکی برای آسیای مرکزی عمل کند و وزن ژئوپلیتیک خود را بتواند به فدراسیون روسیه و چین در منطقه برساند.
به گفته برخی تحلیلگران آمریکایی «توازن از دور» یکی از برنامههای ایالات متحده برای تأمین امنیت فوری برای خود و حفظ توازن قدرت در مناطق ناپایدار است.
توصیههای واشنگتن که توسط جامعه تحلیلی آمریکا تهیه شده شامل موارد زیر است:
1- ایجاد سلسله مراتب همکاری یعنی اولویت همکاری با قزاقستان و ازبکستان
2- کمک و توانایی کشورهای دیگر را بشناسید و بپذیرید یعنی به رسمیت بشناسید که ایالات متحده در منطقه اهداف مشترکی با روسیه و چین دارد و راهی برای استفاده از اقدامات پکن و مسکو برای تحقق منافع آمریکا بیابید.
3- اگر تقاضا از طرف کشورهای آسیای مرکزی برای ایجاد روابط بیشتر با آمریکا وجود نداشت در نتیجه اصرار بر اصلاحات نکنید که خواستهها تغییر یابد و آمریکا با نفوذ در جامعه شهروندی این کشورها، برنامه اصلاحات ایالات متحده را در درجه اول به جای گسترش دموکراسی، بهبود اوضاع اقتصادی - اجتماعی در این کشورها قرار دهد.
4- تعادل بین موضوعات امنیتی و ارزشی برقرار کنید، یعنی همکاری امنیتی را به وضعیت حقوق بشر وابسته نکنید.
5- در پاسخ به تهدیدات اغراق آمیز افراط گرایی، از نظامی کردن سیاستهای آمریکا خودداری کنید.
6- واشنگتن نباید در تهدیدات برای امنیت ایالات متحده ناشی از افراطگرایی در منطقه اغراق کند و بر همین اساس به این موضوع واکنش نشان دهد.
7- با استفاده از اهرمهای نفوذی موجود، جایگاه بین المللی آمریکا را در منطقه حفظ کنید و انجام کارهای واقعیتر، مرتب سازی بر اساس اهمیت و کارآمدتر صورت گیرد.
به طور کلی ، پیش بینی توسعه بیشتر استراتژی و تاکتیکهای آمریکایی در رابطه با آسیای مرکزی و پویایی توسعه روابط قزاقستان و آمریکا براساس این واقعیت است، این سیاست در رابطه با کل منطقه به طور کلی و به ویژه قزاقستان توسط وزارت امور خارجه تعیین و شکل میگیرد.
در نتیجه ، واشنگتن سرسختانه رهبری کشورهای منطقه را در مورد لزوم فاصله گرفتن از روسیه و پایبندی به حاکمیت سیاست خارجی هدایت خواهد کرد.
بنابراین ، میتوان فرض کرد که تغییر شدید در نگاه سیاسی آمریکا در آسیای مرکزی اتفاق نخواهد افتاد و کاهش آهسته نفوذ آمریکا در منطقه ادامه خواهد یافت در عین حال ، محو شدن نفوذ آمریکا در منطقه بسیار آهسته اتفاق میافتد.
از طرف دیگر مأموریتهای دیپلماتیک و سازمانهای مختلف غیردولتی آمریکایی همچنان به کار خود ادامه میدهند، اگرچه فعالیتهای آن دیگر به اندازه قبل جدی نیست.
ساختارهای مرتبط با حزب دموکرات نیز به فعالیت خود ادامه خواهند داد، این ساختارها ارزشهای به اصطلاح دموکراتیک را ترویج میکنند.
با این وجود ، ممکن است تغییراتی در میزان بودجه این کشور برای آسیای مرکزی ایجاد شود.
سیاست ترامپ همچنین بدان معنی است که همه ابتکارات بلندپروازانه ایالات متحده - آسیای بزرگ مرکزی ، CASA-1000 ، C5 + 1 ، TAPI ، که در منطقه اعلام شدند ، در وضعیت نیمه یخ زده قرار دارند.
این پروژهها یک مؤلفه اقتصادی اصیل ندارند اما در اصل آنها دارای انگیزه سیاسی هستند و هدف آنها از هم پاشیدن روابط قدیمی و طراحی مجدد منطقه به شکلی مطلوب برای ایالات متحده است.
میتوان نتیجه گرفت که سیاست آمریکا در قبال آسیای مرکزی از دیدگاه پسا افغانستان تحت تأثیر بسیاری از عوامل نامشخص قرار خواهد گرفت.
واشنگتن یک برنامه نسبتاً واضح عملی را برای خود ترسیم کرده اما موفقیت این طرح حداقل تا حدودی به شرایط بسیار پیشبینی نشده بستگی دارد.
اساس سیاستهای بیشتر آمریکا در منطقه پروژه جدید جاده ابریشم خواهد بود.
بدیهی است که این تصمیم مدتها قبل از آغاز عقب نشینی سربازان آمریکایی از افغانستان اتخاذ شده و عمدتاً ناشی از تمایل به تثبیت نفوذ آمریکاییها در این کشور و حفظ کانالهایی برای تأثیرگذاری بر اوضاع داخلی بود.
با این حال ، دقیقا به همین دلیل است که چشم انداز سیاستهای آمریکا در آسیای مرکزی به دلیل وابستگی کامل آن به توسعه آینده وقایع در افغانستان ، تغییراتی که امروزه شاهد آن هستیم ، بسیار آسیب پذیر است.
اگر چنین نباشد ، پروژههای زیربنایی آمریکا بسیار خطرناک هستند که محکوم به شکست هستند. به نوبه خود ، این شرایط تهدیدی برای چشم انداز سیاست واشنگتن در آسیای مرکزی ایجاد میکند زیرا ممکن است پس از مدتی ایالات متحده هر برنامه مهم را در روابط با جمهوریهای منطقه از دست دهد.
ایالات متحده با اجرای سیاست آسیای مرکزی خود برای حل وظایف آمریکاییها در افغانستان (علاوه بر پاکستان و هند) آن را به گروگان توسعه وضعیت این کشور تبدیل کرد.
این رویکرد غیر منطقی به نظر میرسد و نشان میدهد که در شرایط فعلی ، آسیای مرکزی برای ایالات متحده در حاشیه است.
کاخ سفید راهروهای ترانزیت و برنامههای ادغام را جایگزین پیشنهادات مسکو و پکن میکند.
به طور کلی، در سالهای اخیر ، ایالات متحده گام به گام موقعیت خود را در «مسابقه ادغام منطقهای» از دست داده است.
با اطمینان خاصی میتوان انتظار داشت که واشنگتن برنامه کلی استراتژیکی فعلی را برای آسیای مرکزی و به ویژه قزاقستان حفظ کند.
پس از اولین رایزنیهای پنهانی با رهبران آسیای مرکزی حتی قبل از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی ، اقدامات همه مقامات کاخ سفید از طرق و روشهای مختلف منطق مهار رقبای ژئوپلیتیک آمریکا را رعایت کرده است.
اول از همه ، آنها به دنبال تجزیه منطقه آسیای مرکزی با روسیه و متعاقباً متوقف کردن نفوذ روزافزون چین در منطقه و منزوی کردن ایران بودند.
انتهای پیام/