به گزارش آوای نشاط، یکی از معجزات منتسب به پیامبر اکرم(ص) «معراج» است که بنا بر مشهور، در شب هفدهم ماه مبارک رمضان رخ داد. این رویداد را در اولین آیه سوره اسراء و آیات هشتم تا هجدهم سوره نجم میتوان مشاهده کرد. معراج از "عرج" گرفته شده و در لغت بهمعنی بالا رفتن و جمع آن معارج است. طی این رویداد، پیامبر پس از نماز مغرب از مسجدالحرام توسط مرکبی بهنام «بُراق» و با مشایعت ملائک بهسوی مسجدالاقصى حرکت داده شد و از آن مکان، به آسمانها عروج کرد و چون بازگشت، نماز صبح را در مسجدالحرام خواند.
درباره کیفیت معراج نبوی گفته شده معراج پیامبر، جسمانى و در بیدارى بوده، نه در خواب و با روح و اصل آن از ضروریات دین و مورد اتفاق همهى فرقههاى اسلامى است تا جایی که امام رضا علیه السلام تکذیب آن را تکذیب رسالت پیامبر معرفی کرده فرمودند «مَنْ کَذَّبَ بِالْمِعْرَاجِ فَقَدْ کَذَّبَ رَسُولَاللَّهِ(ص)؛ کسی که معراج را انکار کند، رسولالله را تکذیب کرده است». (صفات الشیعة شیخ صدوق، ص50)
روایات متعددی درباره حدیث معراج در روایات به ثبت رسیده است؛ از جمله روایتی از امام محمد باقر(ع) که نُعمانی از راویان بزرگ شیعه در اوایل قرن چهارم هجرى در کتاب "الغیبة" خود به آن اشاره کرده است که در ادامه به آن اشاره میشود.
«رسول خدا فرمود خداى عزّ و جلّ شبى که مرا به معراج برد، به من وحى کرد اى محمّد از امّتت در زمین چهکسى را بهجاى خود گذاشتى ــ و خدا بهتر آگاه بود ــ عرض کردم: بارالها برادرم؛ فرمود: اى محمد علىّبن ابىطالب را؟ عرض کردم بله پروردگارا. فرمود: اى محمد، من توجه ویژهاى بر زمین کردم و تو را از زمین برگزیدم پس هر جا یادى از من بشود از تو هم در ردیف من یاد مىشود. پس منم محمود و توئى محمد؛ إِنِّی اطَّلَعْتُ إِلَى الْأَرْضِ اطِّلَاعَةً فَاخْتَرْتُکَ مِنْهَا فَلَاأُذْکَرُ حَتَّى تُذْکَرُ مَعِی فَأَنَا الْمَحْمُودُ وَ أَنْتَ مُحَمَّد.
سپس توجه دیگرى بر زمین کردم و علىبن ابىطالب را از زمین برگزیدم پس او را وصى تو قرار دادم. تو سرآمد انبیائى و او سرآمد اوصیا است. سپس از نامهاى خودم براى او نامى مشتق کردم؛ پس منم اعلى و اوست على، اى محمد؛ ثُمَّ إِنِّی اطَّلَعْتُ إِلَى الْأَرْضِ اطِّلَاعَةً أُخْرَى فَاخْتَرْتُ مِنْهَا عَلِیَّبْنَ أَبِیطَالِبٍ فَجَعَلْتُهُ وَصِیَّکَ فَأَنْتَ سَیِّدُ الْأَنْبِیَاءِ وَ عَلِیٌّ سَیِّدُ الْأَوْصِیَاءِ ثُمَّ شَقَقْتُ لَهُ اسْماً مِنْ أَسْمَائِی فَأَنَا الْأَعْلَى وَ هُوَ عَلِیٌّ یَا مُحَمَّد.
من، على و فاطمه و حسن و حسین و امامان را از یک نور آفریدم، سپس ولایت آنان را بر ملائک پیشنهاد کردم؛ هرکس پذیرفت از نزدیکان شد و هرکس انکار ورزید از کافران شد. اى محمد، اگر بندهاى از بندگان من آنقدر مرا بپرستد که اعضایش از هم بگسلد، سپس مرا ملاقات کند در حالى که ولایت آنان را انکار دارد من او را به آتش مىاندازم؛ إِنِّی خَلَقْتُ عَلِیّاً وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنَ وَ الْحُسَیْنَ وَ الْأَئِمَّةَ مِنْ نُورٍ وَاحِدٍ ثُمَّ عَرَضْتُ وَلَایَتَهُمْ عَلَى الْمَلَائِکَةِ فَمَنْ قَبِلَهَا کَانَ مِنَ الْمُقَرَّبِینَ وَ مَنْ جَحَدَهَا کَانَ مِنَ الْکَافِرِینَ یَا مُحَمَّدُ لَوْ أَنَّ عَبْداً مِنْ عِبَادِی عَبَدَنِی حَتَّى یَنْقَطِعَ ثُمَّ لَقِیَنِی جَاحِداً لِوَلَایَتِهِمْ أَدْخَلْتُهُ نَارِی.
سپس فرمود: اى محمد، دوست دارى آنان را (در این جایگاه) ببینى؟ عرض کردم: بله؛ فرمود: جلوتر برو. جلوتر رفتم؛ دیدم علىبن ابىطالب، حسن، حسین و علىبن الحسین و محمدبن على و جعفربن محمد و موسىبن جعفر و علىبن موسى و محمدبن على و علىبن محمد و حسنبن على و حجت قائم را که همچون ستارهای فروزان در میان آنان بود؛ ثُمَّ قَالَ یَا مُحَمَّدُ أَتُحِبُّ أَنْ تَرَاهُمْ فَقُلْتُ نَعَمْ فَقَالَ تَقَدَّمْ أَمَامَکَ فَتَقَدَّمْتُ أَمَامِی فَإِذَا عَلِیُّبْنُ أَبِیطَالِبٍ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ وَ عَلِیُّبْنُ الْحُسَیْنِ وَ مُحَمَّدُبْنُ عَلِیٍّ وَ جَعْفَرُبْنُ مُحَمَّدٍ وَ مُوسَىبْنُ جَعْفَرٍ وَ عَلِیُّبْنُ مُوسَى وَ مُحَمَّدُبْنُ عَلِیٍّ وَ عَلِیُّبْنُ مُحَمَّدٍ وَ الْحَسَنُبْنُ عَلِیٍّ وَ الْحُجَّةُ الْقَائِمُ کَأَنَّهُ الْکَوْکَبُ الدُّرِّیُّ فِی وَسْطِهِم.
عرض کردم پروردگارا اینان کیانند؟ فرمود: اینان امامانند و آن که ایستاده، کسى است که حلال مرا حلال میکند و حرام مرا حرام میکند و از دشمنان من انتقام میگیرد. اى محمد، او را دوست بدار که من دوستش میدارم و هرکس که او را دوست بدارد، او را دوست خواهم داشت؛ فَقُلْتُ یَا رَبِّ مَنْ هَؤُلَاءِ قَالَ هَؤُلَاءِ الْأَئِمَّةُ وَ هَذَا الْقَائِمُ مُحَلِّلٌ حَلَالِی وَ مُحَرِّمٌ حَرَامِی وَ یَنْتَقِمُ مِنْ أَعْدَائِی یَا مُحَمَّدُ أَحْبِبْهُ فَإِنِّی أُحِبُّهُ وَ أُحِبُّ مَنْ یُحِبُّهُ.» (الغیبة (للنعمانی)، ص93 و 94).
انتهای پیام/