|
به گزارش آوای نشاط، در آمریکا یک سیاهپوست را حتی به ریاست جمهوری هم میتوان رساند ولی نژادپرستی و فرهنگ طبقاتیِ مبتنی بر رنگ پوست را نمیتوان از جامعه گرفت. کار به جایی میرسد که همان یک سیاهپوست در قامت رئیسجمهور ایالاتمتحده لب به اعتراف میگشاید که: «نژادپرستی در جامعه آمریکا ریشه دوانده و یکشبه حل نمیشود.» سفیدپوستان در این کشور خود را شهروند درجهیک میدانند و دیگران را ازجمله سیاهپوستان، عرب تباران، مسلمانان و مهاجران را شهروند درجه ۲. این نگاه روی کاغذ و در کتاب قانون انکار میشود اما در متن جامعه حضور دارد؛ قانون نانوشتهای است که از مردم عادی تا کارمندان ادارات و پلیس و کارفرمایان و سیاستمداران همه به آن عمل میکنند. بیدلیل نیست که آمریکا را بهطعنه «آمریکای سفید» مینامند. بیش از ۳۰۰ سال طول کشید تا قانون آمریکایی حداقل روی کاغذ تبعیض میان سفید و سیاه را از میان بردارد ولی معلوم نیست چقدر طول بکشد تا نژادپرستی نسبت به سیاهپوستان از ذهن و کلام و رفتار آمریکاییها محو شود.
معروف است که آمریکا روی دوش میلیونها برده آفریقایی شکل گرفت؛ هنگام جنگ داخلی آمریکا تعداد بردهها به ۴ میلیون نفر رسیده بود
رأی دادگاه عالی آمریکا درباره سیاهپوستان
در سال ۱۵۰۳ میلادی یعنی ۱۱ سال پس از کشف آمریکا، نخستین بردههای آفریقایی با کشتیهای اسپانیایی و پرتغالی وارد سرزمین جدید شدند. ۱۰۰ سال بعد هلندیها هم به کار تصاحب زمین و آوردن بردههای بیشتر به ایالات آمریکا مشغول شدند. در سال ۱۶۴۱ نیز ایالت ماساچوست قانون بردهداری را تصویب کرد. آن زمان آمریکا هنوز ایالاتمتحده نبود بلکه مستعمرهای بزرگ بود که ایالتهای مختلفش را ابرقدرتهای اروپایی میان خود تقسیم کرده بودند.
بهتدریج در ایالتهای دیگر قوانین دیگری هم تصویب شد ازجمله اینکه فرزندی هم که از یک برده متولد میشود، برده است. تجارت بزرگی از طریق کار بردهها روی اراضی کشاورزی و باغی در مستعمرات اروپایی شکل گرفت و فجایعی در حق سیاهپوستان رخ داد که در ۲ قرن اخیر هزاران کتاب دربارهاش نوشتهاند و در یک قرن اخیر صدها فیلم دربارهاش ساختهاند. کار به جایی رسید که در سال ۱۸۳۲ شورش بزرگ سیاهپوستان در ویرجینیا رخ داد ولی در آمریکا کسی به این چیزها اهمیت نمیداد. حتی با گسترش آمریکا به سمت غرب و مواجهه با سرخپوستان بومی این قاره، کنگره آمریکا در سال ۱۸۵۲ قانونی برای مجاز بودن برده گیری از میان سرخپوستان نیز تصویب کرد. ۵ سال بعد دادگاه عالی قانون اساسی آمریکا رأی داد که سیاهپوستان چه آزاد باشند چه برده از حقوق شهروندی برخوردار نیستند! وقتی هم که گروهی در آمریکا به رهبری «آبراهام لینکلن» در سال ۱۸۶۰ خواستار لغو بردهداری شدند کار با حرف خوش پیش نرفت و در آمریکا جنگ داخلی شد. با این جنگ بود که بالاخره در سال 1866 بردهداری در آمریکا لغو شد.
در واقعه کشتار تولسا هزاران سفیدپوست به سیاهپوستان حمله کردند و ۱۰ هزار سیاهپوست بیخانمان شدند
درگیریهای نژادی بالا گرفت
لغو بردهداری پایان ماجرا نبود؛ فقط نژادپرستی در آمریکا را به شکلی دیگر درآورد. از همان موقع در برخی ایالتها قوانینی برای جداسازی سیاهپوستان از سفیدپوستان تصویب شد. برای مثال سیاهپوستان باید به مدرسه اختصاصی خودشان میرفتند. حدود یک قرن وضعیت بر همین منوال بود ولی تبعیض در حق سیاهپوستان در همین حدها باقی نماند و ۲ بار رنگ خون گرفت؛ خشونت و کشتار و غارت.
«کشتار تولسا» که آن را بدترین حادثه خشونت نژادی در تاریخ آمریکا میدانند در چنین روزهایی در سال ۱۹۲۱ رخ داد. ۹۹ سال پیش، روز ۳۱ می، میان اهالی شهر «تولسا» در ایالت اوکلاهاما شایع شد که یک جوان سیاهپوست به دختری سفیدپوست حمله کرده است. آن روز و روز بعد هزاران سفیدپوست به سیاهپوستان حمله کردند و درگیریهایی رخ داد که در آنها ۸۰۰ نفر زخمی شدند. ایالت اوکلاهاما آن موقع تعداد کشتههای را ۳۶ نفر اعلام کرد ولی بعدها در سال ۲۰۰۱ یک کمیسیون ایالتی ۱۰۰ تا ۳۰۰ کشته را پذیرفت. در این حمله بخش بزرگی از شهر در آتش سوخت و ویران شد و حدود ۱۰ هزار سیاهپوست هم بیخانمان شدند.
در واقعه «کشتار رزوود» سفیدپوستان کل شهر را ویران کردند و سیاهپوستان برای همیشه از رزوود رفتند
اتفاق بعدی ۲ سال بعد رخ داد؛ این بار در شهر «رزوود» در ایالت فلوریدا. از اول ژانویه ۱۹۲۳ شایعهای بیاساس مبنی بر آزار یک زن سفیدپوست توسط یک مرد سیاهپوست منتشر شد و همین کافی بود تا به مدت یک هفته صدها مرد از شهرهای اطراف به رزوود بیایند و به کشتار سیاهپوستان بپردازند. اغلب ساکنان سیاهپوست رزوود پسازاین حادثه فرار کردند و دیگر به این شهر بازنگشتند. بعدها تعداد کشتهها بین ۲۷ تا ۱۵۰ نفر تخمین زده شد. این واقعه نیز مانند بسیاری از ناآرامیهای نژادی در آمریکا برای مدتها مسکوت ماند تا اینکه بالاخره در دهه ۸۰ میلادی با پیگیریهای چند خبرنگار ابعاد فاجعه فاش شد.
رفتار پلیس با سیاهپوستان همواره واقعیت فرهنگ نژادپرستانه جامعه آمریکایی را به نمایش گذاشته است
قانون رفت، فرهنگ ماند!
در سال ۱۹۵۵ جنبش حقوق مدنی سیاهپوستان کلید خورد؛ تازه دعوا شروع شد. سیاهپوستان در سال ۱۹۶۳ در آلاباما تظاهرات کردند و در سال ۱۹۶۶ در دیترویت. در هر دو واقعه نیز پلیس به سرکوب وحشیانه معترضان پرداخت. در سال ۱۹۶۸ و پس از ترور «مارتین لوتر کینگ» رهبر جنبش سیاهپوستان و برپایی اعتراضات گسترده در سراسر آمریکا سرانجام قانون حقوق مدنی در این کشور تصویب شد تا لااقل دیگر قانون از نژادپرستی حمایت نکند. پسازآن سیاهپوستان دیگر نه با قانون بلکه با فرهنگ نژادپرستانه آمریکاییها مواجه بودند. فقط برای نمونه اینکه کسی به سیاهپوستان کار نمیداد تا اغلبشان فقیر باشند. اگر هم کاری بود شغلی پست در انتظار فرد سیاهپوست بود تا تحقیر شود. این وضعیت چند دهه ادامه داشت و در غیاب رسانههای جمعی معلوم نیست چقدر بلا و مصیبت بر سر سیاهپوستان آمریکا آمد تا اینکه هزاره سوم از راه رسید و معلوم شد این بیماری ریشهدار جامعه آمریکا در دنیای مدرن هنوز هم دوام دارد.
«مارتین لوتر کینگ» در حال سخنرانی مشهور «رویایی دارم»؛ رویای او که برابری برای سیاهپوستان آمریکایی بود هنوز محقق نشده است
احتمالات خوب، احتمالات بد!
از سال ۲۰۰۰ با افزایش وسایل ارتباطجمعی، صدای سیاهپوستان آمریکا بیش از گذشته به گوش جهانیان رسید؛ هر چندوقت یکبار خبری از تبعیض نژادی در آمریکا رسانهای میشد و بازتابی جهانی مییافت. تبعیض نسبت به سیاهپوستان در آمریکا در آمارهای اقتصادی این کشور نیز بازتاب داشت و در سال ۲۰۰۶ «اتحادیه ملی شهری»(NUL) که یکی از سازمانهای فعال درزمینهٔ حقوق سیاهپوستان است گزارشی منتشر کرد و نشان داد به دلیل رفتارهای تبعیضآمیز و بر اساس شاخصهایی نظیر رفاه، درآمد، برخورداری از امکانات بهداشتی و آموزشی و... سطح متوسط زندگی سیاهپوستان این کشور حدود ۷۰ درصد سطح زندگی سفیدپوستان است. بر اساس این گزارش میزان «بیکاری» و «زندگی زیرخط فقر» میان سیاهپوستان بیش از ۲ برابر سفیدپوستان بود.
البته به گزارش و آمار احتیاج نیست. در آمریکا همه میدانند که احتمالات خوب برای سیاهپوستان نصف است و احتمالات بد برایشان ۲ برابر! ازجمله اینکه احتمال شلیک پلیس به فرد سیاهپوست دو برابر یک سفیدپوست است و احتمال محکوم شدنش در دادگاه نیز. سابقه رفتار پلیس هم همواره این باور عمومی را تأیید میکند؛ مثل قتل مایک استوارت در سال ۱۹۸۳ فقط به جرم نقاشی روی دیوار با اسپری رنگ! واقعیت حتی تلختر از این حرفهاست. هرسال روزنامههایی ازجمله واشنگتنپست و گاردین آماری از افراد کشتهشده توسط پلیس آمریکا ارائه میدهند که معلوم میشود تعداد سیاهپوستان در میان این کشتهها ۳ تا ۵ برابر تعداد سفیدپوستان است!
در آمریکا معروف است که احتمال اتفاق بد برای سیاهپوستان بیشتر است و احتمال اتفاق خوب کمتر!
سال اعتراض!
سال ۲۰۱۴ آمریکا شاهد بزرگترین اعتراضها علیه رفتارهای نژادپرستانه با سیاهپوستان در قرن حاضر بود. «اریک گارنر»، سیاهپوست آمریکایی در نیویورک توسط ۴ پلیس سفیدپوست دستگیر شد و یک پلیس از پشت، گردن او را آنقدر فشار داد تا جان سپرد. فیلمی از این برخورد پلیس منتشر شد که جرقهای بود برای اعتراضهای گسترده در ۳۷ شهر آمریکا که عمدتاً مسالمتآمیز بودند ولی البته پلیس صدها معترض را دستگیر کرد. مدتی بعد مأموران پلیس و حتی پلیس قاتل تبرئه و آزاد شدند و اعلام این خبر دوباره تظاهراتی سراسری را موجب شد با شعار «نمیتوانم نفس بکشم»؛ آخرین جملهای که «گارنر» چند بار به پلیسهای قاتل گفته بود.
آخرین جملهای که «اریک گارنر» در زندگیاش گفت کنایه ای است از رنجی که جامعه سیاهپوستان آمریکا میکشد؛ «نمیتوانم نفس بکشم»
یک ماه پس از قتل گارنر یک پلیس سفیدپوست یک جوان ۱۸ ساله سیاهپوست را به ظن دزدیدن سیگار از فروشگاه و درحالیکه دستهایش را به نشانه تسلیم بالابرده بود به ضرب گلوله کشت؛ مرگ «مایک براون» شهر فرگوسن را به صحنه اعتراض بزرگ علیه تبعیض نژادی تبدیل کرد. اعتراضها چند هفته ادامه داشت و ۳ ماه بعد، وقتی خبر رسید که مأمور پلیس قاتل این نوجوان تبرئه شده اعتراضها بالا گرفت و به خشونت کشیده شد. این بار تظاهرات به فیلادلفیا، نیویورک، لسآنجلس و سیاتل هم کشیده شد. در فرگوسن چند روز ناآرامی بالاخره با دخالت گسترده پلیس و دستگیری صدها معترض به پایان رسید. در روزهای پایانی سال ۲۰۱۴ نیز «آنتونیو مارتین» نوجوان سیاهپوست دیگری قربانی نژادپرستی پلیس شد تا دوباره تظاهراتی پراکنده در شهر فرگوسن رخ دهد.
بر اساس فیلمی که یک شهروند با تلفن همراهش ضبط کرده رهگذران از مأمور پلیس میخواهند به «جورج فلوید» اجازه تنفس بدهد ولی وی توجهی نمیکند
یک نفر دیگر هم ۷ دقیقه نتوانست نفس بکشد!
اتفاقات تلخ و حیرتانگیز مرتبط با نژادپرستی پلیس در آمریکا زیاد است؛ فهرست بلندبالایی از رفتارهای خشونتبار با سیاهپوستان وجود دارد که گاهی رسانهای میشود و گاهی نه، گاهی به قتل منجر میشود و گاهی نه. گاهی به اعتراض گسترده و برپایی تظاهرات منجر میشود و گاهی نه. «ترایون مارتین» ۱۷ ساله در فلوریدا در سال ۲۰۱۲ قربانی شد و «والتر اسکات» ۵۰ ساله در چارلستون در سال ۲۰۱۵.
با دخالت پلیس تظاهرات علیه نژادپرستی در مینیاپولیس به خشونت کشیده شده است
حالا این روزها شهر مینیاپولیس ایالت مینهسوتا از این درد کهنه میخروشد؛ پسازآنکه «نژادپرستی آمریکایی» زانویش را ۷ دقیقه روی گردن «جورج فلوید» فشرد تا بیگناه بمیرد. بیدلیل نیست که تظاهرات به ۱۴۰ شهر در سراسر آمریکا گسترش یافته و دولت مجبور شده برای برخورد با اعتراضها گارد ملی را در ۲۱ ایالت مستقر کند؛ بخشی از جامعه آمریکا به تبعیض گسترده اعتراض دارد و این بار باز هم شعار معترضان این است:«نمیتوانم نفس بکشم.»
انتهای پیام/