نیچه میگوید، در وضعیتی که خدایان قدیم مردهاند و خدای جدیدی زاده نشده است، باید منتظر ابرمرد بود یا به بیان دیگر، خدای دیگر ساخت. البته نیچه تذکر میدهد، در چنین وضعیتی ممکن است هر هیولایی سربیاورد. در نگاه هابز نیز چنین مسأله وجود دارد و شاید بتوان گفت، لویاتان هابز همان ابرمرد نیچه است. در بحث ما، ساخت خدای دیگر مرادف بازسازی پیوندهای اجتماعی است. به اعتقاد من اولین پیوند اجتماعی که باید بازسازی شود، اخلاق است. ولی ممکن است گفته شود، مردم گرسنه و تشنه، ایمان و اخلاق ندارند و به ابرمردی احتیاج دارند که هم معیشت و هم امنیتشان را تأمین کند. اما باید به جامعه نهیب زد و گفت: این قبیل ابرمردها نمیتوانند مشکلات ساختاری را برطرف کند؛ اگر کسانی به این نتیجه برسند که مشکلات لاینحلاند، ممکن است دست به جدایی بزنند و فروپاشی سرزمینی رخ دهد و این وضعیت خطرناکی است.
توصیه افراد زیادی این بوده است که حکومت باید دست به یک بازسازی بزند. اما به نظر میرسد حکومت برای این بازسازی نیازمند اعتماد اجتماعی است. در حال حاضر که به نظر میرسد اعتماد مردم به حکومت به سطح پایینی رسیده است چه میتوان کرد؟ اولا بازگرداند اعتماد اجتماعی مقدور است؟ در این باره حکومت باید چه کند؟ ثانیا گامهایی که برای بازسازی باید بردارد کدام است؟
در این باره صحبتهای بسیاری مطرح شده است. آخرین آنها، راهکارهایی است که میتوان آنها را در بیانیه نجات دو و دیگر اعلام مواضع اصلاحطلبان جستجو کرد.
فکر میکنید فرصتی برای بازسازی باقی مانده است؟
مادامی که فروپاشی سیاسی رخ نداده است، میتوان از فروپاشی اجتماعی جلوگیری کرد. اما اگر نظام سیاسی فرو بپاشد، امکان کنترل و مدیریت جامعه وجود ندارد. برای جلوگیری از فروپاشی اجتماعی، حکومت باید بیش از پیش نرمش نشان دهد. ببینید! مورگان شوستر زمانی برای ترمیم وضعیت مالی و جلوگیری از فروپاشی به ایران آمد؛ یعنی سیستم یک خارجی کاردان را پذیرفت هر چند از داخل و خارج سنگاندازیهایی صورت گرفت. در دوره کنونی نیز دیدیم، تیم ملی فوتبال ایران فروپاشیده بود؛ اما از مقطعی به حضور کیروش تن دادند و وضعیت تا حد زیادی تغییر کرد. من از این دو مثال استفاده کردم تا بگویم ما در موارد بسیاری به امثال شوستر و کیروش نیاز داریم. ممکن است این گفته برای بعضی ثقیل و قابل هضم نباشد؛ بنابراین میتوان از ایرانیان خارج کشور کمک گرفت. اما امروز میبینیم مبارزهای سخت در جهت بیرون راندن دوتابعیتیها و ممانعت از ورود ایرانیهای خارج از کشور در گرفته است. از این گذشته شاهد هستیم، حتی به داخلیهای کاردان نیز بها داده نمیشود!
فروپاشی اجتماعی با فروپاشی سیاسی چه نسبتی دارد؟ آیا لزوما فروپاشی اجتماعی به فروپاشی سیاسی میانجامد؟
ویژگیهای مشترکهای این دو نوع از فروپاشی کدام است؟ برای پاسخ به این پرسش به تفکیک فروپاشی و فراپاشی باز میگردم. فروپاشی اجتماعی به فروپاشی سیاسی نمیانجامد، اما فراپاشی ممکن است به جنگ داخلی، تجزیه و هرجومرج بیانجامد. شاید هم قدرت خارجی از این اوضاع استفاده کند و بر اثر جنگ نظام سیاسی را سرنگون کند.
نیروهای اجتماعی اصلاحطلب در این شرایط چه باید انجام دهند؟
اولین وظیفه اصلاحطلبان بهنجار کردن اوضاع است؛ هم از منظر اخلاقی، هم از منظر عرفی و هم از منظر دفاع از قانون. چون در شرایط بیهنجاری همهچیز ممکن است اتفاق بیافتد و در این شرایط بازنده اصلی مردم هستند. بازسازی پیوندهای اجتماعی در شرایط فعلی یکی از وظایف جدی اصلاحطلبان است.
انتهای پیام/