|
براندازی و براندازان این روزها تبدیل به واژههای پررنگی در ادبیات سیاسی کشور شدهاند که از دی ماه 96 به این طرف جدی گرفته میشوند. شعارهایی که در اعتراضات به گوش میرسید این پرسش را ایجاد کرده است که آیا براندازان یا گروههای اپوزیسیون قدرتی دوباره یافتهاند و توانستهاند در صفوف اعتراضی مردم نفوذ کنند یا این شعارها تنها ناشی از هیجانزدگی و خاصیت این قبیل اجتماعات اعتراضی است؟ آیا باید این شعارها و به تبع آن تحرکات براندازان را جدی گرفت یا قدرت آنها پس از دهه 60 رو به کاستن رفته و امروز دیگر اهمیتی ندارند؟
محمد عطریانفر، عضو حزب کارگزاران سازندگی پاسخ به این سوالات بر یک نکته تاکید دارد که آنچه باید بیش از تحرکات براندازان یا هویتشناسی آنها جدی گرفتهشود، مساله «فساد» است. او تاکید دارد که فساد اقتصادی، سیاسی و اداری امروز مهمترین خطر نظام است که میتوان آن را جدیتر از براندازی یا براندازان دانست.
مهمترین بخشهای این گفتوگو را در زیر بخوانید:
*نظام سیاسی جمهوری اسلامی هم از جمله نظامهایی است که از بدو تاسیس و آغاز بهکار تا به امروز که چهل سالگی خود را پشت سر میگذارد مخالفانی داشته و دارد که به اپوزیسیون نظام مشهور شدهاند. البته گروههای مخالف، رفتارهای مختلفی را در قبال نظام جمهوری اسلامی داشتهاند تا جایی که این مخالفتها و معارضهها در مواقعی با درگیریهای رادیکال، تند و خشن همراه بوده است. برای مثال برخی از این معارضان برای مقابله با نظام دست به اسلحه بردند و برخی دیگر، کانونهای مقاومت قومی و منطقهای را برای رسیدن به اهداف خود تقویت کردند و طایفه دیگری از اپوزیسیون نظام، ماموریت خود را تضعیف نظام اقتصادی و اجتماعی ایران تعریف کرد و در این حوزهها سعی کرد نظام را با چالش مواجه کند.
*از صدر انقلاب و به ویژه در سالهای 57 و 58 گروههایی در بطن سیاست و جامعه وجود داشتند که رویکردشان به نظام تازه تاسیس، همراهانه و مثبت نبود.
*بحرانهای منطقهای که در آن سالها رخ داد بیشتر توسط همین گروهها بود که خیلی خطرناک و اثرگذار بر روح جامعه نبود. برای مثال غائله ترکمن صحرا، حوادث غرب ایران توسط حزب دموکرات کومله، خرابکاریهای خوزستان یا ماجرای حزب خلق مسلمان تبریز از جمله اتفاقات، رفتارها و کنشهایی بودند که در ظاهر قیافه و شمایل براندازانهای داشتند اما وسعت حضور و عمق تاثیرگذاریشان اندک بود و چندان نتوانستند در مقابل جمهوری اسلامی مقاومت و پایداری در مواضع براندازانه خود نشان دهند.
*چپ و راست در براندازی چندان اهمیتی ندارد. مهم این است که چه کسانی با نظام جدید که مبتنی بر آرای مردمی است، مخالفت میکنند. اینها در مقام مخالفت دست به کار میشوند و رفتار خشنی بروز میدهند.
*اگر از سلطنتطلبان عبور کنیم گروههایی که شاید باید جدی گرفته شوند بیشتر در جریان چپ مارکسیستی قرار میگیرند. برخی از اتفاقات رخ داده هم به دلیل دخالتهایی است که سازمان منافقین در سطح کشور انجام داده است. البته معتقدم نظام سیاسیای که بر پایه رای مردم برپا شده و رهبران صادق و سالمی داشته باشد هیچگاه در برابر اپوزیسیون و مخالفان برانداز شکست نمیخورد چرا که با هوشمندی و پشتوانه مردمی تمامی توطئهها را از بین میبرد. اما اگر نظامهای مردمسالار که با پشتوانه رای مستقیم مردم ادامه حیات میدهند به دلایل مختلف و به صورت طبیعی درگیر گرفتاریهای قدرتطلبانه شوند و عملا منافع مردم را به نفع کاستها و اقشاری در درون خودشان مصادره کنند و به نوعی انحراف در نظام سیاسی را کلید بزنند آن زمان است که خطر به شکل دیگری تهدیدآمیز میشود.
*موضوع فساد سیاسی، اقتصادی و مدیریتی برای نظام جمهوری اسلامی خطر قابل توجهی است و میتواند باعث اعتمادزدایی و از بین رفتن حسن معاشرت مردم با حاکمیت باشد و عملا پایههایی از براندازی را شکل بدهد. مفروض به وجود و نهادینه شدن چنین اتفاق تلخی، نارضایتی سراسری شکل میگیرد که بزرگترین دشمن نظام مستقر است. مفاسد اقتصادی امروز باعث بروز ناتوانیهایی شده که خود مقدمهای برای تعمیق و توسعه نارضایتیهای بعدی اجتماعی خواهد بود.
*نظام سیاسی در درازمدت وقتی از پشتوانه مردم تهی و خالی شود به سرعت آسیب پذیر شده و همین است که نظم مستقر با کمترین تحرک دچار آشفتگی میشود. از همین روی براندازی یک نظام صرفا به دست گروههای برانداز صورت نمیگیرد بلکه برخی مواقع براندازی از درون اتفاق میافتد.
*خطر نارضایتی مردم عمدهترین خطری است که میتواند پایههای یک نظام سیاسی را تضعیف کند.
* هیچ قدرت و اقتداری برای یک نظام سیاسی مستقر بالاتر، قویتر و موثرتر از حمایت مردم نیست. حمایت مردم از نظام مستقر از هزاران هزار اسلحه گرم و هسته نظامی بهتر عمل میکنند. چنین گروههای براندازی که خارج از ایران فعالیت دارند هر چقدر هم از حمایتها و پشتیبانیهای خارجی برخوردار باشند باز هم به اندازه اعتمادزدایی از حاکمیت قدرت ندارند.
*نارضایتی و فساد درون سیستم دست و پای حاکمیت را میبندد. قدرت نارضایتی مردم و فساد درون سیستمی بسیار بیشتر از هر نوع برانداز و براندازی خطرناک است.
*نوع مخالفتها و اعتراضات امروز در جامعه از جنس نوعی اعلام نارضایتی از سیستم معیشتی و تامین اقتصادی مردم است. این قبیل شعارها و انتقادات، براندازانه نیست بلکه شکلی از اعتراض به سیستم است که بیشتر قصد دارد پاسخی به این پرسش خود برسد که چرا به خواستهها و مطالبات ما توجه نمیشود؟
*نیروهایی که شاید بتوان به آنها براندازان گرم گفت در چنین بستر و شرایطی روی موج احساسات مردم سوار میشوند تا بتوانند نقش رهبری را در جریان اعتراضات مردمی برای خود دست و پا کنند که اتفاقا معتقدم این موجسواری خطرناکتر است.
*باید بپذیریم که سر فصل رقابتها و انتقادات قانونی در یک نظام سیاسی با سرفصل براندازی متفاوت و از دو پارادایم نامتجانس هستند. نمیتوان گفت کسی که منتقد قدرت است حتما میخواهد قدرت را کسب کند و بر همین اساس در مرحلهای نازلتر از براندازی قرار دارد چرا که اساسا ممکن است کسانی از درون همان نظام یا درون قدرت، منتقد قدرت برای بهبود وضعیت مردم باشند .برای تیپولوژی براندازان باید متر و معیار نیروهای درون نظام و نیروهای خارج از نظام را در نظر گرفت.
*در واقع کسی که قانون اساسی ایران را قبول دارد، به ایران وفادار است و میخواهد در چارچوب قانون اساسی فعالیت و کسب قدرت کند برانداز نیست.چرا که افرادی که اینگونه هستند، میخواهند در قالب رقابت حزبی و سیاسی سالم منطبق با قانون اساسی برای کسب قدرت اقدام کنند.
*اگر جریان اصولگرا با رفتارهای غیرقانونی حق رقابت اصلاحطلبان را به رسمیت نشناسد و قید و بندهایی را توسط ابزارهای قدرتی که میتواند به نفع خود مصادره کند، علیه اصلاحطلبان به کار گیرد قطعا بستری از نارضایتیها را فراهم خواهد کرد. این بستر نارضایتی ممکن است زمینهای برای سوءاستفاده براندازان باشد. از آن طرف اگر اصلاحطلبان با این ابزار بخواهند خودشان را به نظام تحمیل کنند هم رویکرد درستی نیست و با آن مخالف هستم چرا که بر این باورم اصلاحطلبان باید با استفاده از تلاشهای سیاسی و رقابتی حق سیاسی خود را استیفا کنند و اگر هم از ناحیه رقیب حقشان نادیده گرفته شود باید از طریق مکانیزمهای قانونی به این ماجرا ورود کنند.
*اصلاحطلبان به هیچ عنوان نباید روحیه انفعال پیدا کنند. باید با رفتار قانونی و منطقی حقوق و حضورشان را اثبات کنند. کما اینکه در گذشته نیز توانستیم با همفکری و همدلی به مواضعی از قدرت دست بیاوریم. سال 92 و 94 و 96 مصداق بارز دستیابی به مواضعی در قدرت با عقلانیت سیاسی بوده است.
*اگر جریان رقیب اصلاحطلبان خلاف قانون رفتار کند و بستری تدارک ببیند که قانون را دور زده و خلاف قانون اساسی حرکت کنند، طبیعی است که قانون اساسی نزد اصلاحطلبان محترم است اما مقابل حرکات ضدقانونی آنها خواهد ایستاد.
*{با بعضی شعارهایی که میشنویم، مردم هم از جریانهای سیاسی عبور کردهاند؟} این نقدها جدی نیست و بیشتر بزرگنمایی شده است. موقعیت اصلاحطلبان تثبیت شده است و همچنان ظرفیت و توان خود را دارد و نیازی به اثبات ندارد. کسانی که این موضعگیریها را علیه اصلاحطلبان دارند به دنبال تضعیف اصلاحات هستند.
*براندازان میخواهند با بیگانهپرستی ایفای نقش کنند از همین روی جامعه آنها را نمیپذیرد. تنها راهی که براندازان میتوانند از طریق آن فرصتی برای خودنمایی پیداکنند فراخ شدن بستر نارضایتیها است. به همین جهت مهمترین اقدام ضد براندازی رفع نارضایتیهای مردم است.