|
به گزارش آوای نشاط، تعدادی از شاعران آیینی کشور همزمان با سالروز شهادت مولی الموحدین، امام علی(ع)، تازهترین سرودههای خود را به پیشگاه امام اول شیعیان تقدیم کردند. در این میان انتشار یکی از سرودههای مرحوم زرویی نصرآباد هم خالی از لطف نیست.
* *«علی تنهاست.....»
ابوالفضل زرویی نصرآباد
بیا که عزم به رفتن کنیم اگر مَردیم
بیا دوباره به شبهای کوفه برگردیم
نفاق ما به مرور زمانه محکم شد
بُرندهتر ز دم تیغ ابن ملجم شد
تمام روز فرو برده سر به زاویهایم
ولی چو شب رسد آلودۀ معاویهایم
خدای من! چه شد آن عهدها و پیمانها
چرا هنوز سرِ نیزههاست قرآنها؟
هنوز در دل این کوچهها علی تنهاست
هنوز تیغِ به زهر آب داده در کف ماست
من و تو نیز در آن جبهه با علی بودیم
امید جاه نبود از علی، ولی بودیم
هر آسمان ز بدنهای پارهپاره نبود
در آن میانه نیازی به استخاره نبود
چه شد که روز جمل دوستدار غیر شدیم؟
اسیر وسوسۀ طلحه و زبیر شدیم؟
نسوج بیعت ما، حیف! انسجام نداشت
به قدر پینۀ کفش علی دوام نداشت
میان معرکه سردرگمیم، ای مردم!
چه نارفیق و چه نامردمیم، ای مردم!
علی ز همسفر نیمهراه میگوید
علی شکایت ما را به چاه میگوید
«بیا دلا که ز مردم به خود پناه بریم
ز دست مردم نااهل سر به چاه بریم»
چه در طبیعت ما مردمان فراهم بود؟
که ما شفیق نبودیم و چاه مَحرم بود؟
رها شدیم و گرفتار زرق و برق شدیم
میان برکۀ مال و منال، غرق شدیم
به ما که مرد خداییم، کفر چیرهتر است
قلوب خلق ز «لیلالمبیت» تیرهتر است
در این میانه یکی پاک و رستگار نماند
به جز پلیدیِ مشتی گناهکار نماند
مکن شفاعت آنان که رستگارانند
«که مستحق کرامت، گناهکارانند»
به سر به راهی ما احتیاجی آیا هست؟
سیاهی دل ما را علاجی آیا هست؟
نشانی خَتَمَاللهمان مجازی نیست
به نقش مُهر جبینهایمان نیازی نیست
خدا گواست که من بوی یار میشنوم
صدای صیقلِ بر ذوالفقار میشنوم
میان باطل و حق چند استخاره کُنَد؟
مگر که فکرِ مرا ذوالفقار چاره کند
میان سینۀ ما قلب بیوفا، افسوس
برای حضرت مولا نمانده جا، افسوس
علی علیست به لبهایمان ولی پیداست
هنوز در شب دلهایمان علی تنهاست
* قصیده در مدحت علی عالی اعلا:
عمریست گفتهایم به عشق تو یا علی:
«یا مُظهِرَ اَلعَجائِبَ یا مُرتَضی عَلی»
دست مرا بگیر که از پا فتادهام
تا کی کنم به بحر بلایا شنا، علی!؟
من کیستم که بر سر خوانت بخوانیام؟
شاهان عالماند به خوانت گدا، علی!
من کیستم که لاف ز عشق علی زنم؟
این کلب آستانه کجا و کجا علی!؟
در راه عشق، غیر علی در میانه نیست
از ابتدا علیست و تا انتها علی
عنقای عشق دربهدر قافِ قنبر است
دیگر چسان پرد مگس عقل تا علی؟
با مهرش از عدم به وجود آمدیم ما
یعنی که هست رمز فنا و بقا علی
چون خیر و شر رقم به یدالله میخورد
حسن القضاست از پس سوءالقضا علی
در حیرتم که خلق چرا رو به هم زنند!
وقتی که هست بر همه مشکلگشا علی
عالم تمام خصم و فقط دوست حیدر است
خلقی غریبهاند و فقط آشنا علی
بیم عذاب چیست؟ حساب و کتاب چیست؟
وقتی شفیع ماست به روز جزا علی
***
خیبر گشا علیست علی، ای خوشا علی!
مرحبفکن علیست علی، مرحبا علی!
دل میبرد به غمزه، ز خیل دلاوران
وقتی زند به خوان دلیری صلا علی
لببسته بلبلان سخنور، ز شرم او
آنجا که کرده باغ بلاغت بنا علی
در گویش ملائکه تغییر میکند
حَیِّ عَلَی اَلصَلاۀ، به حَیِّ عَلَی علی
میایستند خیل ملائک به حرمتش
هرچند مینشست روی بوریا علی
مهر و مه و فلک به نماز ایستادهاند
کردند اقتدا همه و مقتدا علی
ارض و سما به دور علی چرخ میزنند
فرمانبر است عالم و فرمانروا علی
خاک نجف به کرسی عرش ایستاده است
در آن چو خفته است به این کبریا علی
هر فعل سر زد از علی، آن فعل، فضل شد
کاه است هر فضیلتی و کهربا علی
هرچند ناخنش به فلک سر به سر رود
با کودکی یتیم رود پا به پا علی
از یمن طلعتش همه را عفو میکنند
آید اگر به جلوه، به روز جزا علی
هرگز نبوده است جدا از علی، خدا
هرگز نبوده است جدا از خدا، علی
****
مشعر علی و کعبه علی و منا علی
زمزم علی و مروه علی و صفا علی
حیدر، اباالحسن، اسدالله، مرتضی
صفدر، ابوتراب، ولی، ایلیا، علی
نوح و خلیل و موسی و عیسی و مصطفی
سّر ظهور یک به یک انبیا علی
نور نهان به فرۀ قدسیِ هشت و چهار
تاجِ سر و فروغِ رخ اولیا علی
او را شناخت شام عروجش نبی، که دید
صاحب سخن خداست و صاحب صدا علی
آن شب که فاصله دو کمان بود تا خدا
خود را رسول گرم سخن یافت با علی
چون روز روشن است پس از لیلۀ المبیت
تنها یکیست با نبی اهل وفا؛ علی...
در بیش و کم اگرچه نگنجد علی، ولی
کم از خَس است خصمش و بیش از طلا علی
***
در کوچه شد ز جور، قدش گر دو تا علی
در خانه بود مهر بتولش عصا علی
خلقیست مبتلای علی، کیست فاطمه؟
کِاُفتاده در محبت او مبتلا علی
دست خدا علیست، ولی کیست فاطمه؟
کز جان به راه او، همه تن گشته پا علی
چشم خدا علیست، ولی کیست فاطمه؟
کز گرد چادرش بکشد توتیا علی
شیر خدا علیست، ولی کیست فاطمه؟
کز غم به حرز او ببرد التجا علی
وجه خدا علیست، ولی کیست فاطمه؟
کز عالمی کند به رخش اکتفا علی
میخواستم که مدح علی سر کنم، ولی
تا خاک پای فاطمه شد رهنما علی
من الکنم ز مدحت خاتون عالمین
وقتی که گفته حضرت او را ثنا علی
گوید مگر مدیح علی، شخص فاطمه
گوید مگر مدیحۀ خیرالنسا، علی
***
شادم که جز ولای تو و مهر فاطمه
چیزی نمانده از همه دنیا مرا، علی!
عمریست گفتهایم فقط «یا علی مدد»
آری مدد ز غیر تو ننگ است یا علی!
محمودحبیبی کسبی
* سلامِ شبِ قدر
ذکرِ نورانیِ برخاستن از جا مددی
سخت دلتنگم، دلتنگِ تو مولا مددی
تشنهٔ جرعه ای از کوثرِ چشمانِ توام
شوره زارِ عطشم، حضرتِ دریا مددی
کُشتهٔ یک نفس از نفحهٔ نامت شدهام
ای که از اسم تو شد زنده مسیحا مددی
تا به کی گمشدهٔ تیهِ تغافل باشم
مشرقِ طورِ تجلیگهِ سینا مددی
نیست بی اذنِ اذانِ تو نمازم مقبول
معنیِ مسجد و محراب و مُصّلا مددی
من به دنبالِ " سلامِ " شبِ قدر آمدهام
جانِ زهــرا عـلیِ عـالیِ اعـلا مددی
مرتضی دهقان آزاد
خواب آلوده به هنگامه فردا نرسد
رود هم ساکت و آرام به دریا نرسد
تا که بیرون نکند از سر خود فکر هوس
چاکی از جامه ی یوسف به زلیخا نرسد
تا تحمل نکند سایه ابری به سرش
نم باران به لب تشنه صحرا نرسد
زندگی صحنه ی تکرار وفاداری ماست
گر به جا حرف زدی کار به دعوا نرسد
دست شب پوشش خود را به سر روز کشد
نور خورشید به سرسبزی گلها نرسد
فیض بسیار به اعمال جماعت بدهند
حیف جز اندکی از آن به فرادا نرسد
وای!! "این قافله عمر عجب میگذرد"
منزل نیک به دلبسته ی دنیا نرسد
فرهادکرمی
آخرین مناجات
درنخیله میپیچد، آخرین مناجاتش
یک سحرفقط مانده ست، یک سحر به میقاتش
پیش طاق محرابش،پابرهنه مبعوثان
هم مسیح وانجیلش،هم کلیم وتوراتش
نیست خم به ابرواز التقای شمشیرش
بعدازآن دونیم آمد ماه درملاقاتش
چشم بر دو گلدسته، بانگ دُلدُلش در گوش
درمدینه، میعادش،دربقیع ،میقاتش
عطرزخم یاس آورد،ازضریح ناپیدا
جلوه های یاسینش،جذبههای صافاتش
شامگاه نخلستان،غرق های های امشب
خیبری ست پژواکش،حیدری ست هیهاتش
صوت "قدقتل"ناگاه،کوه راتکان داده ست
رستخیزدرراه ست،بنگراین علاماتش
ماندهام چه بنویسم،لیله البراتش را
درسماع،خورشیدست باتمام ذراتش
عده ای به وصفش از کفر،سردرآوردند
کفرمن مسلمانی ست،نیست جای اثباتش
شورجرج جرداق است،برجراحتم مرهم
راوی مسیحادم محودرروایاتش
صوت ابن صوحان ست،شرحه شرحه درجانم
چشم خون فشان دارد یک نم ازکراماتش
جمله پنبه درگوشیم،ازملامت زاهد
تاسبوسبو مستیم،ازخم سماواتش
قبة النجف تنها شاهراه توحیدست
حکم لوکشف جاری ست ازتجلی ذاتش
*محمدحسین انصاری نژاد
باز امشب موسم یاد کسی است
یادگار سروِ آزاد کسی است
شب پر از کوفه، پر از غربت، زمین
شب شبی شبتر، شب امشب در کمین
سایهای انگار میپوید تو را
فتنهای در خواب میجوید تو را
این سکوت امشب هراسآمیز نیست؟
کوفه در خواب است، خوفانگیز نیست؟
سایهای در دست تیغی مرگبار
ای خدا این بار بر فرقِ من آر
وای نخلستان هراسان میشود
چشمهای چاه گریان میشود
یا علی امشب مرو تأخیر کن
چشمه خورشید! قدری دیر کن
سایهای در کوچه میگردد، مرو
تیغها را شعلهورتر زد، مرو
منتظر بگذار امشب چاه را
کودکانِ ماندهی در راه را
تا اذان صبح قدری مانده است
میهمانت خنجری ناخوانده است
تیغها با سایهها در ساخته
تیغهای ابن ملجم آخته
کوفه شد کوفه، شکوفه زد صدف
از دل محراب بر شاه نجف
کودکان کوفه شیر آوردهاند
کوچهها زخمی است دیر آوردهاند
ای علی جان مرگ را انکار کن
قرص نان آوردهام افطار کن
گوشه ی چشمی به ما کن یا علی
دردهای ما دواکن یا علی یا علی یا علی
صادق رحمانی
قسم خوردم تمام عمر را در محضرش باشم
که هرکس عاشق او بود، عمری نوکرش باشم
قسم خوردم که هرکس نام او را خواست بنویسد
قلم از استخوانم سازم، از خون جوهرش باشم
چه میشد ناگهان تاریخ را دستی عقب میبرد
که من هم مثل مالک، لحظه ای در لشکرش باشم
چه میشد آه! نخلی می شدم در کوچه کوفه
مرا میبرد نجّاری که چوب منبرش باشم
بتابد آفتاب روی او یک لحظه برمن کاش
که تا محشر، شبیه سایه اش ، پشت سرش باشم
بگو تا مثل ابراهیم حتی از منِ مادر
بخواهد حلق اسماعیل را، تا هاجرش باشم
چه چیزی خوبتر از آنکه مولایت علی باشد
چه پاداشی از این بهتر که روزی قنبرش باشم.
حمیده پارسافر
انتهای پیام/